ترجمه ی زندگی | ||
به نام خدای رحمن و رحیم
سلام
----------------
1)
2) من اینو سفرهای قبل هم تا حدودی متوجه شده بودم، اما این سری دیگه داغونه!
اگه دوران بی نتیم تهران بودم که دق می کردم با این آنتن دهی! :)))))
3) (این صرفاً یک نجوای درونی ِ شخصی بدون شرح است. دنبال مصداق نباشید لطفاً :) )
4)
5) آخ جون! بربری ِ اصل ِ ترک ِ اصیل پز! 6) اوکی؟ ممنون! 7) 1 الی 1.5 ساعت دیگه باید برم از خونه بیرون، هنوز وسایلمم جمع نکردم! مبل و میزا و کابینتارم دستمال نکشیدم هنوز! تازه می خواستم جارو هم بکنم خونه رو، که دیگه زهی خیال باطل که وقت کنم! فکر کنم تنها کار مثبتی که کردم این بود که این بار مثل اومدنی نشد که نمازم بمونه برا دم آخر :| ببخشید دیگه کامنتا رو بعداً جواب می دم ایشالا، فکر کنم از اهواز (به شرط حیات البته)! حلال کنید.. فعلاً خدانگهدار.. 8) یه بار داشت از شوهرخاله ش حرف می زد، یه چیز خوبی گفت.. گفت شوهرخاله م با این که آدم معتقدی نیست، اما خیلی زیاد حلال حروم سرش می شه و در کل خیلی چیزا رو رعایت می کنه.. چون برای این چیزا آدم حتی اگر نخواد اسلام رو هم لحاظ کنه، همین قدری که اخلاقیات رو رعایت کنه خودش می شه دستورات اسلام...
مگه غیر از اینه که وقتی اسلام از دروغ و غیبت و... نهیمون می کنه، داره اخلاق بهمون یاد می ده؟
این روزا دلم می خواد دااااااااد بزنم که آخه یه کم فکر کنیم ببینیم چرا خدا گفته دروغ حرام ه.. چرا گفته غیبت گناه کبیره س.. هوم؟
پ.ن. کسی غیبت خودمو نکرده ها.. ینی نمدونم خو اگرم کسی غیبتمو کرده باشه که نمی یاد به خودم بگه! :پی 9) آخه یکی نیست بگه ما که روی این شماره ی جدید ای دی اس ال نداشتیم که حالا خط رانژه باشه یا نه! اما ظاهراً اینا کاری به شماره ندارن، انگار مشترک رو لحاظ می کنن که خب یه زمونی ای دی اس ال داشته! :|
10)
11)
این خانه واژه های نسوزی دارد دارد دیر می شود محمدعلی بهمنی این روزها چقدر حس سفر دارم...
اصلاً بذارید لینک کل پست سابقمو بذارم.. چون عاشق اون یکی شعر هم هستم، به خصوص با صدای مرحوم طاهرزاده..
12) خدایی وبلاگ من ننه ی وبلاگ همه تونه هاااااا! :دی [ یکشنبه 92/7/7 ] [ 1:0 عصر ] [ گویای خاموش ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |