ترجمه ی زندگی | ||
به نام خدای رحمن و رحیم سلام با دلی شکسته کلی نوشتم، همش یهو پرید! انگار قسمت نیست جریان سیال ذهنم که این روزها متلاطم تر و طوفانی تر از هروقتی ه به رشته ی تحریر دربیاد... به طور خلاصه می گم، اگرچه هیچ وقت اون کلمات از دل براومده دیگه تکرار نخواهند شد... دعا کنید... برای «انسان ترین»ی که می شناسم دعا کنید... برای «انسان»ی دعا کنید که سال هاست هرکی می شناسدش براش دعا کرده و می کنه، اما نمی دونم چه سرّیه که دل این «انسان» و خانواده ش روز به روز شکسته تر و مستأصل تر و «شکسته تر» می شه... دعا کنید... این روزها دل اون «انسان» و خانواده ش شکسته تر از هروقتی ه... برای دل های شکسته شون دعا کنید... برای شفای «انسان ترین»ی که می شناسم دعا کنید... --------------- برگ ها از شاخه می افتند و تنها می شوند گندم گیسوی تو از باغ مینو بهتر است هر کجا سروی به خاک افتاد با خود گفته ام «مهدی مظاهری» [ سه شنبه 90/4/28 ] [ 3:52 عصر ] [ گویای خاموش ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |