ترجمه ی زندگی | ||
به نام خدای رحمن و رحیم سلام --------------------------
اگر چه حرف و غزل در نگاهمان جاریست سکوت کن دلم! اینجا سکوت اجباریست چهقدر پیر شدم با مرور خاطرهها! به ذهن خاطرههایم سکوت غمباریست ورق زدم به عقب، تا رسم به کودکیام دوباره دیدن آن سادگی، چه دیداریست... یکی نبود و یکی بود... زیر سقف کبود... دوباره قصهی مادر بزرگ تکراریست کسی ز حادثهی عشق قصهای گوید از عاشقی نسرودن خودش گنهکاریست همیشه عشق برایم سکوت و ابهام است شبیه دیدن او، بین خواب و بیداریست دلم شکست و غزل مرد، آه... ای مردم! چهقدر طعنه و زخم زبانتان کاریست! اگر چه حرف غزل ناتمام مانده ولی سکوت کن دلم، اینجا سکوت اجباریست! -------------------------- شاید هم آن شب پره ی کوچک بیچاره هم مثل من در پی التیام خط خطی های بی شمار ذهنش بوده... -------------------------- -------------------------- [ یکشنبه 89/9/28 ] [ 2:23 صبح ] [ گویای خاموش ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |