ترجمه ی زندگی | ||
به نام خدای رحمن و رحیم سلام ---------- 1) دیدی این بچههارو؟ وقتی میخوان عشقشونو به والدینشون ابراز کنن، یا نه، اصن وقتی میخوان خودشونو پیش پدر مادرشون عزیز کنن.. خب بچهی خوبی میشن.. خیلی خوب و مؤدب و حرفگوشکن! اما همون بچه وقتی یه چیزی میخواد و هیچ رقمه نمیدن دستش، فوقش یهکم صبر کنه.. یهکم دیگه.. بازم یهکم دیگه.. بعد یهو میزنه زیر گریه! یهو قاطی میکنه.. بداخلاق میشه.. قهر میکنه.. حتی گاهی بیادب میشه.. اما نظر ِ محبتآمیز مامان بابائه کم نمیشه که نمیشه.. عشقشون به بچه اگه بیشتر نشه کمتر نمیشه.. مامان بابائه میدونن کوچولوی دلشکستهشونم هنوز عاشقشونه.. فقط داره خودشو لوس میکنه که نگاش کنن..
2) خدایا! ما همون کوچولوهای عاشقی هستیم که ازت توقعها داریم! بهنظر خودمون خیلیم صبوریم! گاهی اینقدری صبر میکنیم که دیگه احساس میکنیم داریم منفجر میشیم! حالا اگه بیادبیای کردیم.. اگه صدایی بلند کردیم.. اما حواسمون به نگاه پرمهرتم هست... خدایا.. 3) تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است متن خبر که یک قلم، بی تو سیاه شد جهان چون تو نه در مقابلی، عکس تو پیش رو نهم ای گل نازنین من، تا تو نگاه می کنی لیک چراغ ذوق هم اینهمه کشته داشتن من همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمی غفلت کائنات را جنبش سایه ها همه از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند؟ گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی بوسهی تو به کام من، کوهنورد تشنه را خود برسان به شهریار ای که در این محیط غم شهریار
[ چهارشنبه 91/9/8 ] [ 2:48 عصر ] [ گویای خاموش ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |