سلام
به به! مي بينم که توي کامنتدوني گويان! تشريف دارم.
گويااااااا!
الان دلم واسه مامانيم سوخت که هي گير ميدم به غذاهاي خوشمزه اش!
الکيا! آخه وجداني مامان من دست پختش حرف نداره. اينو همه بهش اذعان داشتن.
اين منم که اين مي گم اينو نمي خوام،اونو نمي خوام.
مامانم اسمم رو گذاشتم نارنجيِ مدرسه ي موش ها! خودِ مامانم هم اداي نارنجي رو در مياره و دورهمي مي خنديم.
از بس که نق مي زنم توي خونه.
.
.
مي گم گويان! خب يه پيشنهاد ننه.
من ميام تهران،ناهار خونه ي تو! خوبه؟
ببين با چه کِيفي غذا درست مي کني اون وقت.
خُ ولي من نمي تونم گير بدم به غذات! چه بد.
.
.
راجع به کامنت قبلي هم زياد غصه نخور ننه جون!
يه چيزي گفتم فضا عوض شه.
.
.
.
مانا باشي و شاد و موفّق عزيزم
روز و شبت خوش
يا حق