• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : خوشمزه اما غريب...
  • نظرات : 5 خصوصي ، 49 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    ديروز ميتونستم اول بشم اما حس نوشتن نبود

    هر وقت بدون حوصله غذا پختم غيرقابل خوردن بوده
    ولي هر چي با علاقه بوده عالي شده

    بعدشم من نه حوصله غذا پختن دارم و نه غذا خوردن

    فقط وقتي بيرون ميرم گرسنم ميشه
    ديروزم تو نمايشگاه هي بوي غذا ميومد دست و پام شل ميشد .. جيره غذايي من فقط يک چهارم کلوچه اي بود که از دو هفته پيش مونده بود ته کيفم و مقداري آب

    پاسخ

    سلام
    ديگه سعادت نداشتي :پي
    خب آره، انرژي مثبت که بدي بهش عالي تر مي شه :)
    ولي خو من آشپزي رو دوست مي دارم :)
    از الآن نقشه کشيدم وقتي برم اهواز براي داداشم غذاي مورد علاقش رو (ته چين) درست کنم :دي (ستاد خواهرهاي داداش لوس کن :پي)
    حالا شايد اين مدت که من اون جا نبودم صد بار خورده باشه ها، اما يهو دلم خواست برم اهواز هر کي هرچي دوست داره براش بپزم! من نباشمم خودشون درست مي کننا، اما يهو حس خانواده دوستيم گل کرده خو! :دي
    :)
    هههه خو مي رفتي يه چيزي مي خريدي مي خوردي؛
    حالا اگرم آنه از کتابا دل نمي کند خو مي پيچونديش خودت مي رفتي :دي