• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : زندگي کن.. ترجمه کن.. زندگي را ترجمه کن!
  • نظرات : 4 خصوصي ، 30 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    + به اسم آدم چيکار داره! 
    حالا چرا انقدر علاقه به سکوت داري؟
    من از سکوت متنفرم. ولي اگه بدوني اين روزها چقدرررررررررر سکوت شده ام!!!! سکوت هااااااا. ساکت هم نه. سکوت!!!
    پاسخ

    سلام
    علاقه به اين ندارم که سکوت باشم، اما سکوت رو دوست دارم... يعني يه وقتايي واقعاً قشنگه.. وصفش برام سخته..
    مثلاً من عاشق شبم، خب؟ به خاطر سکوت زيبا و بي نظيرش :)
    نمي دونم چطور بگم خب..
    علاقه به سکوت هم لزوماً به معني سکوت بودن نيست..
    :)
    به هر حال تو اصلاً سکوت بهت نمي ياد :)
    بهت مي ياد با کلي شور و هيجان و جيغ جيغ از ديوار راست بري بالا و از اون بالا با همون شور و هيجان برامون دست تکون بدي :)
    (يه تصوير قشنگي از ايني که گفتم توي ذهنم بود، نمي دونم خوب منتقلش کردم يا نه..)
    :)
    + رز 
    آره گلم اما سرعتمم مث خودم داغونه لود نميشه
    پاسخ

    سرعتت شايد، اما خودت نه!..
    :بغل
    :)
    ايشالا دانلودشم مي کني :)
    + رزي 
    اين قسمتشم خيلي قشنگه:
    ترجمه و زندگي
    ترجمه، يعني انتخاب بي وقفه. زندگي نيز انتخاب دمادم است. بنابراين ترجمه يعني زندگي.
    واي يه تيكه برام خوند اما باز قطع شد
    وقتي رسيدي كه چي چي ؟چه قشنگ ميخونه...كاملشو مييييييييخوام
    پاسخ

    :)
    + رزي 
    اين كتابه رو تو هواپيما خوندي؟ايووووول
    كتاباي فلسفي رو دوس دارم البته قبلا حالا ديگه پير شديم
    حال و حوصله ي رفتن تو اعماق يه چيزو نداريم هي روزگار
    از قسمت ترجمه ي سكوت خيلي خوشم اومد
    چقد اين سكوته ترجمه داره هااااااا

    پاسخ

    اوهوم، ترجمه ي سکوت...
    :)
    قشنگ و سخت...
    راستش به نظر من سختيشم به نوعي قشنگه..
    :)
    + رزي 
    سلام
    گويا جون اين آهنگ وبت واس من نخوند كه نخوند
    يك ساعت منتظر بودم لود شه اصلا بالا نيومد
    خيلييييييييييييييييي حجمش زياده من ميخوامش:(

    پاسخ

    سلام
    خوبي؟
    لينکشو که برات کامنت خصوصي کرده بودم که :)
    اين جا هم دوباره مي ذارمش :)
    http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://gooooya.persiangig.com/audio/04-%20Fereshteye%20Nejat.mp3
    + رب 
    :)))))
    مرسي پارسي بلاگ:)

    تغريف رب توش نبود؟
    يا ترانه يا براون يا (((:)))
    پاسخ

    سلام
    :دي
    پارسي جون مي گه خواهش مي کنم (:)
    نه ديگه، اونا رو خودت بايد از کتاباي ديگه پيدا کني :دي
    به نام خدا
    سلام

    قساوت
    کسي که در زندگي طعم رنج و سختي را نچشيده است، قسي القلب مي گردد.

    شايدم اين طور هم درست باشه که اگه يه مدتي طولاني هم سختي نکشيم بازم قسي القلب مي‌شيم.

    برادر
    زاده شدن از پدر و مادري واحد، براي اين که کسي را برادر خطاب کنيم کافي نيست. برادر آن است که رسم برادري به جاي آورد، چه برادر باشد، چه نباشد.

    خب اين که مسلمه
    مجنون شو
    اگر واقعاً آن چنان که مي گويي عاقل هستي، مجنون شو.
    اينو نوفهمم !!! :دي

    عشق و انسان
    نمي دانم چگونه کسي که در دلش عشق جايي ندارد، مي تواند بر خود نام انسان نهد.

    اينم مسلمه اصلاً گفتن انسان نتيجه عشقه :)

    ترجمه زندگي يعني ترجمه ترجمه؟ يعني بعضي وقتا بايد ترجمه رو دوباره ترجمه کرد که بشه معني چيزي رو که مي‌خوايم انتقال بديم ؟؟
    نميدونم آيا همينه به نظر شما هم؟

    علي رکورد رو داشتي؟ :دي
    پاسخ

    بازم ممنونم از اين همه تحليل کامل و مبسوط :)
    جواب اون سؤال از ديد خودم..
    خب الآن کلمه اي براش پيدا نمي کنم..
    ولي خب شايد بشه گفت همون ترجمه در ترجمه ست..
    بايد به لحظه لحظه ي زندگيمون فکر کنيم، سعي کنيم بفهميمش و تعبير درستي ازش داشته باشيم، و...
    نمي دونم فعلاً همين :)
    به نام خدا
    سلام
    ترجمه ي سپيد
    ترجمه ي فاصله ي بين کلمات، فاصله ي بين سطور، حاشيه هاي سفيد دور متن و هر نوع ناگفتني ديگر متن را «ترجمه ي سپيد» مي نامم.

    اينم مثل قبلي در تخصص من نيست :دي

    ناگفتني
    ناگفتني، آن چيزي است که در چنبره ي الفاظ نمي گنجد. الفاظي براي بازگو کردن آن وجود ندارد. يا شخص مي داند، اما تمايلي براي گفتن آن ندارد. يا مي خواهد بگويد، اما چون از غناي کلام برخوردار نيست، نمي تواند به خوبي بگويد، پس بد مي گويد. وارونه مي گويد. پس آن چه مي بايست گفته مي شد، گفته نمي شود و ناگفته باقي مي ماند.

    به همه‌ي اين ناگفتني ها مبتلا شدم. به خصوص وقتي غناي کلام رو ندارم. و مي‌ترسم بد بگم و وارونه بگم. اون وقته که کار مخاطبم سخت ميشه :دي

    سکوت و بلاغت
    در تدريس ادبيات و علم بلاغت، اغلب، روش هاي زيبا سخن گفتن، و اغلب ِ روش هاي زيبا سخن گفتن را آموزش مي دهند و سخنان زيباي کسان را؛ اما به ندرت سکوت را مجالي مي دهند؛ غافل از اين که سکوت، بليغ ترين و شيواترين سخن است.

    تو اين مورد هم مثل همون قضيه وجود و عدم هست فکر کنم. يعني به سکوت بايد يکم عدم اضافه بشه تا بشه حس کرد. زيبا ديدن اين ترکيب هم به درصد و نحوه‌ي اضافه کردن عدم بستگي داره

    شعر و سکوت
    اگر سکوت را از شعر جدا کنيم، چيزي جز کلمات زيبا باقي نمي ماند.
    اون زيبايي هم وقتي تشخيص داده مي‌شه که فقط جدا جدا ببيني و تلفظ کني

    يأس
    هرگاه يأس خواست عمود خيمه اش را بر دل شما بنا کند، به خاطر آوريد که گل ياسي نيز هست و عاشقانه او را ببوييد. اگر با يأس فرجامي جز سقوط متصور نيست، با بودن ياس مي توان عاشقانه تا عرش پر کشيد. هر کس که گل ياس خود و يا هر گل ديگر بيابد، با سرمست شدن از عطر او و آبياري کردنش با فلسفه، بزرگي مقام انسان را در عالم هستي به زيبايي به تصوير مي کشد.
    قدر زر، زرگر شناسد قدر گوهر، گوهري

    خيلي زيبا بود هر چي بگم شايد حق مطلب ادا نشه ولي صدرصد قبول دارم
    پاسخ

    :)
    به نام خدا
    سلام
    سکوت و مهماني
    در مهماني ها، چه اشرافي باشد و چه ساده، سکوت همچون بمبي گوش خراش صدا مي کند. در اين گونه مجالس، حتماً بايد حرف زد. موضوع ِ سخن مهم نيست، و موضوع، سخن ِ مهم نيست. بلکه نفس سخن گفتن اهميت دارد. به همين خاطر، مسخره ترين و بيهوده ترين سخنان در مهماني ها گفته مي شود.

    اين موضوع خيلي برامون اتفاق افتاده :دي. وقتي حرفاي مهمونا تموم شده و موضوعي ندارن، تلويزيون هم خاموشه. تا آخرين کلام ادا مي‌شه و ديگه بعدش سکوت مياد وسط، اون قدر اين سکوت خودنمايي مي‌کنه که نگو :دي. طوري که تحمل سکوت سخت مي‌شه و يکي به خصوص ميزبان دوباره سکوت رو مي‌شکنه :دي

    سکوت و کلمات
    تنها سکوت است که مي تواند بگويد چقدر کلمات در اداي حق مطالب ناتوانند.

    اينم صد درصد قبول دارم اما هيچ مثالي به ذهنم نمي‌رسه

    ترجمه ي سکوت
    سکوت هرگز يک معنا ندارد. سکوت مادري در برابر جسم بي جان فرزندش؛ سکوت عاشق و معشوقي که رو به روي هم نشسته اند؛ سکوت قاتلي که در کمين قرباني خود است؛ سکوت دانشجويان در کلاس درس و سکوت استاد؛ سکوت کسي که نامش را صدا مي زنند و پاسخي نمي دهد... همه ي اين ها، تنها مشتي از خروار سکوت هاي ظاهري هستند. دشواري کار مترجم اين است که، از آن چه نوشته شده بايد به آن چه که مي بايست نوشته مي شد، پي ببرد. ترجمه ي سکوت عناصر فرهنگي، که در فرهنگ زبان مبدأ وجود دارد، اما در فرهنگ زبان مقصد چنين پديده اي وجود ندارد، از پيچيده ترين مسائل ترجمه است. لدميرال مي گويد: «مترجم، آن چه را که نوشته شده ترجمه نمي کند، بلکه آن چه را که فکر مي کند ممکن است نويسنده به هنگام نوشتن بدان فکر کرده باشد، ترجمه مي کند.»

    اين ديگه تخصص خود شماست. من تو همين ترجمه معموليش موندم و اون قدر تخصص ندارم که سکوت ها رو هم ترجمه کنم :دي
    پاسخ

    :)
    به نام خدا
    سه باره سلام :دي

    سکوت يعني سخن گفتن
    وقتي که سخن مي گوييم، يعني سکوت مي کنيم. و وقتي سکوت مي کنيم يعني عميقاً سخن مي گوييم. چرا که سکوت يعني مجال دادن به گفتگوي دروني. و کلام يعني قطع گفتگوي دروني.
    در اندرون من خسته دل ندانم کيست . . . . . که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

    اينو بارها حس کردم. وقتي سکوت مي‌کنم با خودم گفتگوي دروني دارم. نشده که اصلاً تو تنهايي اين گفتگو رو انجام ندم. وقتي هم عميق به گفتگوي دروني دارم، مخاطب درونيم رو مثل يه مخاطب بيرون که ديده نمي‌شه و صداش رو مي شنوم حس مي‌کنم. مثل کسي که باهاش فاصله‌م خيلي زياده و مطمئن نيستم جواب درونم همون جواب اون باشه. ولي در کل اين گفتگوي دروني رو خيلي دوست دارم. يه جورايي همدم تنهاييهامه:دي
    کافيه يکي اين وسط بياد و يه حرفي بهم بزنه، اون وقت مثل اينکه از خواب عميق پريده باشم، حتي ممکنه يادم بره به چي داشتم فکر مي‌کردم و به موضوع گفتگوي دروني چي بود. نمي‌دونم تاحالا اينطوري شدين؟ هر چي هم فکر مي‌کنيد هر چي هم موضوع‌هاي مختلف رو ميارين جلو مي‌بينين که هيچ کدوم اون موضوعي نبوده که فکرتون مشغولش بوده. انگار موضوع مال يه دنياي ديگه بوده که فکري درکش مي‌کرده که مدتي از دنيا فارق شده.
    اون بيت شعر هم يه ذره پايين تر نوشتين و چه جالب دوباره اينجا معني پيدا کرده :دي
    پاسخ

    سلامي چندباره
    :)
    به نام خدا
    دوباره سلام
    سکوت و زندگي
    نمي دانم آيا زندگي بدون سخن گفتن ممکن است يا نه؛ اما نيک مي دانم بدون سکوت هرگز ممکن نيست.

    خوب فکر کردم و نمونه‌هاش رو پيدا کردم، سر کلاسي که هر کي داره حرف مي‌زنه، و هيشکي به استاد توجه نداره، تحمل کلاس برام سخت مي‌شه. چه برسه به استاد. بعد که درصد سکوت زيادتر مي‌شه، سخن استاد دلنشين و مغز نشين مي‌شه :دي

    سکوت و عدم صدا
    تنها سکوتي که اکثر انسان ها با آن آشنا هستند، عدم صدا است. اما، کمتر کسي، و کم تر کسي، به اين نکته فکر مي کند که بيشتر چيزهايي که گفته مي شود، چيزي جز صداي وز وز مگس ها نيست.


    اين يکي رو هم تو همون همهمه کلاس مي‌شه تجربه کرد :دي
    يه بار که هنوز استاد نيومده، به همهمه گوش کنيد. البته سعي نکنيد روي صداي کسي زوم کنيد تا ببينيد چي مي‌گه. فقط بذاريد صداي همهمه وارد گوشتون بشه. يه صدايي بين صداي وزوز مگس تا صداي وز وز زنبور و... هيمنو فقط مي‌شنوين

    سکوت و صوت
    هر واژه اي هم صوت است و هم سهمي از سکوت دارد. براي درک آن چه شنيده مي شود، بايد سکوت نهفته در آن را جُست. به ويژه، مترجمين بايد اين سکوت را بشناسند.

    اينو خوب نفهميدم. البته اگه منظور ترجمه‌ي گفتگو هست و نه ترجمه متن. آخه چطوري تو متن مي‌شه سکوت رو متوجه شد؟ نکنه ترجمه سکوت تو متن، همون فاصله‌هاي بين کلمات و حروف و فاصله‌ي بين خطوطه؟. البته ويرگول که جاي خودشو داره.

    سکوت و معنا
    ...و سکوت فاصله ي ميان دو کلام نيست، بلکه کلام فاصله ي ميان دو سکوت است...

    معني اين فکر کنم بشه اينکه در واقع اون چيزي که وجود داره سکوته. و کلام عدم هست. مثل نور و تاريکي. ولي قبولش برام سخته.
    آهان. درست شد. اگه فرض کنيم سکوت مطلق يعني نظم. هر چي هم نظم کامل‌تر باشه، کمتر حس مي‌شه. کافيه که کلام بياد وسط و تقارن سکوت رو از بين ببره، اون وقت چون ترکيب از سکوت و عدم سکوت ايجاد شده، بي نظمي و عدم تقارن اتفاق افتاده و اين خوب ديده مي‌شه.

    پاسخ

    سلام مجدد
    ممنونم :)
    آخري جالبه :)
    به نام خدا
    سلام
    خيلي جالب نوشتين :)
    براي همين مي‌خوام از اول دونه دونه بررسي کنم و نظرم رو بگم :)
    پس هر روز بدتر از ديرو؟ (هواپيمايي کشور رو مي‌گم :دي) بهترين روش رو انتخاب کردين. البته من نمي‌دونم مي‌شه مترو رو با هواپيما مقايسه کرد يا نه. اما هر وقت چيز جالبي براي خوندن دارم، زمان سفر با مترو بسته به جالبي مطلب به سمت صفر ميل ميکنه :). حس مي‌کنم اين کتاب هم اين طور بوده. گلچينش که براي من همين طور بود. هر جمله‌ش کلي منو برد تو فکر

    پاسخ

    سلام
    ممنونم.
    يا خداااااا!! :دي
    وووواااااوووو!
    دو برابر پست من تحليل کرديد! (:) :دي
    ممنون از وقتي که گذاشتيد :)
    + رب 
    چي ميگي دقيقا؟

    q:P

    (ع چرا پي کيوت مساوي نميشه؟تو رب انارم اينجوريه؟هميشه فکرميکردم مساوين)
    پاسخ

    سلام
    نمي دونم بخون ببين چي مي گه :دي
    بذار امتحان کنم..
    q:p
    الآن اينا مساوين ديگه؟
    در کل هروقت گذاشتي مساوي بودن، اما الآن پارسي داره بهت کمک مي کنه از قرينگي فاصله بگيري :دييييييي
    بعدنوشت:
    آهان خو پيت کپيتال ه!
    اما به هر حال پارسي داره تلاش خودشو مي کنه :دي
    + حس غريب 
    ترجمه در ترجمه....!

    پاسخ

    سلام
    از کجا فهميدي مي خوام اون «من نوشت» رو اضافه کنم که پيش پيش جوابش رو دادي؟ :)
    :دي
    :)
     <      1   2