• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : زندگي کن.. ترجمه کن.. زندگي را ترجمه کن!
  • نظرات : 4 خصوصي ، 30 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    به نام خدا
    سلام
    سکوت و مهماني
    در مهماني ها، چه اشرافي باشد و چه ساده، سکوت همچون بمبي گوش خراش صدا مي کند. در اين گونه مجالس، حتماً بايد حرف زد. موضوع ِ سخن مهم نيست، و موضوع، سخن ِ مهم نيست. بلکه نفس سخن گفتن اهميت دارد. به همين خاطر، مسخره ترين و بيهوده ترين سخنان در مهماني ها گفته مي شود.

    اين موضوع خيلي برامون اتفاق افتاده :دي. وقتي حرفاي مهمونا تموم شده و موضوعي ندارن، تلويزيون هم خاموشه. تا آخرين کلام ادا مي‌شه و ديگه بعدش سکوت مياد وسط، اون قدر اين سکوت خودنمايي مي‌کنه که نگو :دي. طوري که تحمل سکوت سخت مي‌شه و يکي به خصوص ميزبان دوباره سکوت رو مي‌شکنه :دي

    سکوت و کلمات
    تنها سکوت است که مي تواند بگويد چقدر کلمات در اداي حق مطالب ناتوانند.

    اينم صد درصد قبول دارم اما هيچ مثالي به ذهنم نمي‌رسه

    ترجمه ي سکوت
    سکوت هرگز يک معنا ندارد. سکوت مادري در برابر جسم بي جان فرزندش؛ سکوت عاشق و معشوقي که رو به روي هم نشسته اند؛ سکوت قاتلي که در کمين قرباني خود است؛ سکوت دانشجويان در کلاس درس و سکوت استاد؛ سکوت کسي که نامش را صدا مي زنند و پاسخي نمي دهد... همه ي اين ها، تنها مشتي از خروار سکوت هاي ظاهري هستند. دشواري کار مترجم اين است که، از آن چه نوشته شده بايد به آن چه که مي بايست نوشته مي شد، پي ببرد. ترجمه ي سکوت عناصر فرهنگي، که در فرهنگ زبان مبدأ وجود دارد، اما در فرهنگ زبان مقصد چنين پديده اي وجود ندارد، از پيچيده ترين مسائل ترجمه است. لدميرال مي گويد: «مترجم، آن چه را که نوشته شده ترجمه نمي کند، بلکه آن چه را که فکر مي کند ممکن است نويسنده به هنگام نوشتن بدان فکر کرده باشد، ترجمه مي کند.»

    اين ديگه تخصص خود شماست. من تو همين ترجمه معموليش موندم و اون قدر تخصص ندارم که سکوت ها رو هم ترجمه کنم :دي
    پاسخ

    :)