ترجمه ی زندگی | ||
به نام خدای رحمن و رحیم سلام صبح یکی از دوستان دوره ی کارشناسیم یه اس ام اس زد... کوتاه... «سلام بچه ها، خوبین؟ متأسفانه نسرین 4 روز پیش تصادف کرده و توی کماست. مطمئنم به دعای همه ی ما نیاز داره. براش خیلی دعا کنید و به همه خبر بدین.» نسرین یکی دیگه از دوستای اون دوران ه... هنوز یه سال نمی شه که از کارشناسی ارشد زیان شناسی هم فارغ التحصیل شده... با چند تا از دوستام که در تماس بودم، همه مثل من توی شوک بودن... خاطرات اون زمان جلوی چشمامونه و هراسی دردناک که نکنه... وای نه! خدایا شفاش بده! برای سلامتی گلی به نام نسرین دعا کنید...
-------- بعدنوشت: بالاخره اومدم اهواز و روز چهارشنبه با یکی از دوستام رفتیم بیمارستان. لطفاً همچنان دعاش کنید... راستی، چهارشنبه فهمیدم که نسرین از اول مهرماه توی دانشگاه چمران مشغول به تدریس شده بوده... دلم خیلی گرفته... [ چهارشنبه 90/9/2 ] [ 3:51 صبح ] [ گویای خاموش ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |