ترجمه ی زندگی | ||
به نام خدای رحمن و رحیم سلام -------------- تکیه بر کعبه جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم مانده ام، بی تو چرا باغچه ام گل دارد؟ شاید این باغچه ده قرن به استقبالت فرش گسترده و در دست گلایل دارد تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده، زمین شوق تکامل دارد جمکران نقطه ی امید جهان شد که در آن هر چه دل، سمت خدا دست توسل دارد هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد... سید حمیدرضا برقعی
پ.ن.1. آری ای دوست مرا داغ عتابم کافی است به دلم قهر و غضب وقت خطابم کافی است دیگر از عدل عذابم مکن ای معدن فضل شعله خجلت ذنبم به عذابم کافی است مستحق غضب و قهر و عذابم اما بی محلی تو یارب به جوابم کافی است آه، رسوا مکنم نزد رئوس الاشهاد زآنکه شرمندگی روز حسابم کافی است باورم نیست ز اصحاب شمالم خوانند پیش اصحاب یمین چشم پر آبم کافی است خواهی ار از من نالان گذری در صف حشر پیش چشمان علی ترک عقابم کافی است شعله نار بر این چهره میفروز که خود از گنه مانده بر این چهره نقابم کافی است (نام شاعر را نیافتم)
پ.ن.2. آقا بیا، خییییییییییلی دلمون تنگه... :"(
پ.ن. 3 اگر حجاب ظهورت حضور پست من است
اللهم عجل لولیک الفرج... [ جمعه 90/4/10 ] [ 6:22 صبح ] [ گویای خاموش ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |