تحلیل آمار سایت و وبلاگ فرازی از صحیفه ی سجادیه... - ترجمه ی زندگی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترجمه ی زندگی
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 

به نام خدای رحمن و رحیم


دعای او به هنگامی که برای وی مهمی دست می داد
یا رنجی فرود می آمد به وقت اندوه

اى کسى که گره هر سختى به دست تو گشوده شود، و اى که تندى شدائد به عنایتت مى‏شکند،
ای که راه بیرون شدن از تنگی و رفتن به سوی آسایش از تو خواسته شود, دشواری ها به لطف تو
آسان گردد، و وسایل زندگی و اسباب حیات به رحمت تو فراهم آید، و قضا به قدرتت جریان
گیرد، و همه چیز به اراده تو روان شود، تنها به خواست تو بی آن که فرمان
دهی همه چیز فرمان برد, و هر چیز محض اراده ات بی آن که نهی کنی از کار بایستد,
در تمام دشواری ها تو را می خوانند، و در بلیّات و گرفتاری ها به تو پناه جویند، غیر از بلایی
که تو دفع کنی بلایی برطرف نگردد, و گرهی نگشاید مگر تواش بگشایی,
الهی، بلایی بر من فرود آمده که سختی و ثقل آن مرا در هم شکسته، و گرفتاری هایی بر من حمله ور شده که تحملش برای من دشوار است،
و آن را تو از باب قدرتت بر من وارد کرده ای و به اقتدار خود متوجه من نموده ای،
اله من، چیزی را که تو آورده ای کسی نبرد، و آن چه تو فرستاده ای دیگری باز نگرداند، و بسته ی تو را
کسی نگشاید و چیزی را که تو بگشایی دیگری نبندد, و آن چه را تو دشوار نموده ای کسی آسان نکند,
و آن را که تو ذلیل کرده ای یاوری نباشد، پس بر محمد و آلش درود فرست، و به رحمتت
الها - در آسایش را به رویم باز کن، و به قدرتت صولت سلطان غم را در میدان حیات من
بشکن، و مرا در موردی که از آن شکوه دارم به عنایت و احسانت کامیاب کن، و به درخواست من
شیرینی اجابت بچشان، و از سوی خودت رحمت و گشایشی دلخواه
نصیبم فرما، و برایم نجات و خلاصی سریع از گرفتاری ها مقرر کن، و مرا به خاطر

چیرگى غم از رعایت واجبات و به کار بستن مستحبات خود بازمدار،
چرا که من به سبب آن چه به سرم آمده بی تاب و توان شده, و قلبم از تحمل آن چه در زندگیم
رخ نموده لبریز از اندوه گشته، و تو به رفع گرفتاری هایم و دفع
آن چه در آن در افتاده ام توانایی، پس قدرتت را درباره ی من به کار بر گرچه از جانب تو مستحق آن نیستم
ای صاحب عرش عظیم.

 


[ سه شنبه 89/1/24 ] [ 12:32 صبح ] [ گویای خاموش ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

در ترجمه به مشکلی که بر می خورم، آن قدر با کلمات دست و پنجه نرم می کنم تا سرانجام پیروز شوم. در ترجمه ی زندگی ام اما... نمی دانم... پیچیدگی متن زندگی متحیرم کرده... متنی آن قدر گویا که لحظه لحظه اش را حس می کنم، و آن قدر خاموش که پی بردن به معانیش بصیرتی می خواهد که ندارم... اما می دانم نباید تسلیم شد؛ باید «زندگی کرد» تا بتوان ترجمه اش نمود... باید به جایی رفت که حیات به معنای واقعی درش جریان دارد... پس به کوچه باغی از زندگی پناه می برم و از آرامشش، زیبایی اش و سادگیش مدد می گیرم، و «زندگی می کنم»؛ شاید روزی گوشه ای از این متن پیچیده را فهمیدم...
امکانات وب


بازدید امروز: 145
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 290129