ترجمه ی زندگی | ||
به نام خدای رحمن و رحیم
سلام
---------------------
چند روزی می شه نرگس های باغچه مون در اومدن
و من همچنان هرررررچی فکر می کنم، می بینم چقد بعضیاااااا می تونن بدسلیقه باشن
این نرگس های باغچه ی ما یه زمونی یه عالمه بوته بودن، که خب البته فقطم توی این فصل (فوقش 2-3 هفته) گل می دن. بعد چند سال پیش یه بار مامان خانوم ما به باغبونی که می یاد خونمون گفت یه سری شونو بنداز دور! چون یه عالمه از فضای باغچه رو گرفتن و اگرچه تو فصلای دیگه بوته شون تقریباً خشک می شه و چیز زیادی ازش معلوم نیست، اما خب ریشه شون تو خاکه دیگه، می خوایم چیزای دیگه بکاریم نمی شه! و بدون اطلاع من که عاشق نرگس هستم، باغبان محترم حداقل نصف بوته های نرگس عزیز و ناز من رو ریشه کن نمود! ینی فکر کنم اونایی که تو باغچه وسطی بودن کلاً قلع و قمع شدن، و فقط چند بوته از بوته های باغچه کناری رو گذاشت بمونه.
یکی نیس بگه آخه مامان جااااان، این همه باغچه، خب جای دیگه گلای دیگه بکارید، تازه کنارشونم که می شد! فقط زورت به نرگسای من رسیده بود؟ بماند که هنوزم مامان معتقده دلیلی نداره به خاطر 2-3 هفته گل دادن، اون همه بوته (که حالا خیلی هم زیاد نبودن که!) توی باغچه باشه و بیخودی جا بگیره! :|
حالااااااااا! من بعد از اون کشتار جمعی بعععععد، حالا این دو روز می بینم بابای گل ما، هی (کلاً تاحالا 2 بار :دی) تا میاد خونه یه شاخه نرگس دستشه به همسر گلش تقدیم می کنه! هی می گم بابااااااااااا! به مامان از اینا ندههههههههه! باید جریمه بشه که گلای منو نابود کرده، حالا بهش نرگس هم می دییییی؟!
![]() خوبه والا!
![]() ------------------------
پ.ن.
روز جمعه هم هست..
اللهم عجل لولیک الفرج.. [ جمعه 92/11/4 ] [ 4:41 عصر ] [ گویای خاموش ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |