ترجمه ی زندگی | ||
به نام خدای رحمن و رحیم
سلام
-------------
خیلی دلم می خواد آپ کنم، خیلی حرف دارم، خیلی.. اما بازم همش نگفتنی ه.. طبق نظریه ی ترانه، همیشه اولش این طور می گم بعد میفتم رو دور حرف زدن :دی
اما این بار اگر هم سکوتم بشکنه، حاصلش اون حرف هایی نخواهد بود که داره خفه م می کنه.. حرف ها و دردهایی که امروز (مثل خیلی روزهای دیگه) مریضم کرده بود و طبق معمول باید لبخند می زدم یا لااقل براشون دلیل الکی میوردم :|
چقد بده چوب دو سر طلا بشی.. و در عین حال هیچ سری نداشته باشی و هیچ دهانی برای حرف زدن...
راستش رو بخواید..
[ پنج شنبه 92/10/5 ] [ 12:42 صبح ] [ گویای خاموش ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |