تحلیل آمار سایت و وبلاگ ترانه ای به گوش می رسد.. :) - ترجمه ی زندگی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترجمه ی زندگی
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

---------------------------

 

(دیگه کدوم پاییز؟ خو داره زمستون می شه! شوخی)

 

 

 

 

به زودی در این مکان یک عدد نی نی به دنیا می آید! دوست داشتن

 

 

 

مؤدب

 

-------------------------------------

 

و اینک..

 

امروز 29 آذر تولد یک عزیزدل ه..

راستش نمی دونم چی بگم و چی بنویسم..

آخه یه آدمایی اینقد برات عزیز و خاصن که نوشتن ازشون سخت می شه؛ انگار می دونی هرچی بنویسی حق مطلب ادا نشده.. تبسم

 

ترانه از همونایی ه که نوشتن ازشون سخته؛

و هرچی هم می گذره عزیزتر می شه و در نتیجه برام سخت تر می شه حرف زدن از دوستی که خوبی هاش توی کلمه نمی یاد تبسم
(ایش چرا این پارسی یه شکلک بوسیدن موقر و متین نداره؟ :پی)

 

 

 

ترانه ی گلم، دختر هزار اسم شوخی اما یک رنگ دوست داشتن و با صفا و مهربون و بامعرفت مؤدب

تولدت مبارک تبسم

بووووس

(آخه این شکلک چیه؟ اصن خوشم نمی یاد ازش! :دی از مسئولین پارسی می خوام که هرچه سریع تر نسبت به اضافه کردن یه شکلک بوس قشنگ تر اقدام کنن خب! پوزخند)

 

 

 

اینم یه فنجون نسکافه ی مخصوص جاست فور خودت که با کیکت بخوری! چشمک

 

 

 

هپی برثثثثثثدی دی یر :)

 

 

------------------

 

ممکنه همچنان ادامه داشته باشه هااا؛ خب نی نی مون هنوزم دنیا نیومده که! :))

 

------------------

30 ام!

خب بچه مونم که دیشب به دنیا اومده و الآنم رفته سرکار! پوزخند

ای بابا می ذاشتی یه کم بزرگ بشی بعد! ینی علاقه به مال دنیا با آدما چه ها که نمی کنه! بلبلبلو

 

خب دختر ِ واپسین لحظات پاییزی، اینم یه تصویر زیبای پاییزی تقدیم به شوما مؤدب

 

 

 

 

اینم پاییز و جاده، که (از فرط علاقه م بهشون) هر کدوم یه جوری منو می کُشه! :دی

(دیگه حساب کن جاده ی پاییزی چه ها می کنه با این دل خاموش شده ی گویا.. شوخی)

 


[ پنج شنبه 92/9/28 ] [ 8:44 عصر ] [ گویای خاموش ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

در ترجمه به مشکلی که بر می خورم، آن قدر با کلمات دست و پنجه نرم می کنم تا سرانجام پیروز شوم. در ترجمه ی زندگی ام اما... نمی دانم... پیچیدگی متن زندگی متحیرم کرده... متنی آن قدر گویا که لحظه لحظه اش را حس می کنم، و آن قدر خاموش که پی بردن به معانیش بصیرتی می خواهد که ندارم... اما می دانم نباید تسلیم شد؛ باید «زندگی کرد» تا بتوان ترجمه اش نمود... باید به جایی رفت که حیات به معنای واقعی درش جریان دارد... پس به کوچه باغی از زندگی پناه می برم و از آرامشش، زیبایی اش و سادگیش مدد می گیرم، و «زندگی می کنم»؛ شاید روزی گوشه ای از این متن پیچیده را فهمیدم...
امکانات وب


بازدید امروز: 31
بازدید دیروز: 12
کل بازدیدها: 290501