تحلیل آمار سایت و وبلاگ شب آرزوها... - ترجمه ی زندگی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترجمه ی زندگی
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 

به نام خدایی که بیش از هر کس از احوال بندگانش آگاه است
اوست که بر کار ما
بینا و بر نیاز ما تواناست
 
سلام
دیروز و امروز دوستان صحبت از « لیله الرغائب» یا همون شب آرزوها کردند.

 

راستش دلم گرفت، خیلی زیاد. نمی دونم، شایدم یه جورایی یه حس امید همراه با ترس درم به وجود اومد. آخه اسم این شب خیلی آدم رو تکون می ده. کمی بهش فکر کن:

 

شب آرزوها...

انگار تا اسمش رو میاری همه ی وجودت پر می شه از نیاز، انگار یهو تمام مشکلاتت میان جلو چشمت، انگار هر چی از خدای خودت می خوای جلوت صف می بنده. و تمام زیبایی قضیه به اینه که ناگهان خودت رو می بینی که ایستادی جلوی خدا و با  تموم ناتوانیت داری ازش کمک می خوای، فقط از خودش و نه هیچ کس دیگه... و ناگهان همه ی وجودت می گه:
«ایاک نعبد و ایاک نستعین»...
خدایا! فقط تو رو می پرستیم و تنها از تو یاری می جوئیم، فقط از تو...
ناگهان می بینی تویی که روزی حداقل ده بار فقط از حفظ و نه چیز دیگه این کلام رو می گفتی، حالا نه از روی تکلیف، که از عمق وجودت داری صداش می زنی، داری فریاد می زنی: خدایا! فقط تو می تونی کمکم کنی، پس فقط از تو می خوام که دستم رو بگیری...
 
خدایا! ما بندگان ضعیف و حقیرت جز تو کسی رو نداریم. می دونم که این قدر توی دنیا غرق شدیم که هزار تا بت رنگ و وارنگ برای خودمون درست کردیم و دست نیازمون رو جلوی اونا دراز می کنیم و وقتی که از همه جا نا امید شدیم تازه یادمون می یاد که خدایی هم هست...

ولی خدا! آخه تو خدایی، مگه نگفتی می بخشم؟ مگه خودت نگفتی که اگه صد بار هم توبه بشکنیم باز هم اگه برگردیم قبولمون می کنی؟

خدایا! حالا ما برگشتیم. ببین چقدر درمونده ایم! ببین که اون بت ها چه طور دست رد به سینه مون زدن!
ولی خدایا! تو کریمی، تو بخشنده ای. پس خودت ببخشمون و دست رد به سینه مون نزن... خدایا! اون طوری باهامون رفتار کن که در شان و بزرگی خودته، نه اون طوری که لایق مائه...
 
خدایا! دست های خالیمون رو ببین که به سمتت دراز شدن. خدایا! این شب آرزوها خیلی امیدوارمون کرده...

خدا جون! همه مون مشکل داریم، همه گرفتاریم. خدایا! به خودت قسم فقط در مورد خودمون فکر نمی کنیم. آخه هنوز این قدرها از تو دور نشدیم که با خودخواهی فقط حاجت خودمون رو بخواهیم.

خدای مهربون! چشم که می گردونیم هزار تا آدم گرفتار می بینیم که همه دست امید به سمت تو دراز کردن؛ خدایا! تو خودت دستشون رو بگیر...

خدایا! یه عالمه مریض می شناسیم که دکترها نا امیدشون کردن. خدایا! تو کمکشون کن. یا غیاث المستغیثین! تو دستشون رو بگیر. اونا فقط به تو امید دارن، نا امیدشون نکن...
 
خدایا! هر چی بگیم کم گفتیم. آخه تو این قدر بخشنده و مهربونی که ما هر چی هم که گنه کار باشیم، باز هم از لطف و احسان تو مطمئنیم و چشم به جود تو دوخته ایم.

حالا می خواهیم دعا کنیم، برای همه. و همه ی امیدمون هم به این کلام توئه که گفتی:
« ادعونی استجب لکم»
و این جمله دلگرممون می کنه، آخه مثل یه جور تضمین از طرف تو می مونه... 
 
خدایا! ما بندگان خطاکارت جز تو کسی رو نداریم، خودت ما رو دریاب...  
آمین!

---------------------

پ.ن.1. امشب دعا برای گرفتارها رو فراموش نکنیم؛ بیمارها رو فراموش نکنیم؛ مظلومان سراسر دنیار رو دعا کنیم...

پ.ن. 2. لطفاً من رو هم گوشه ی دعاهاتون قرار بدید... از همه ی دوستان خوبم عاجزانه التماس دعا دارم...


[ پنج شنبه 88/4/4 ] [ 12:32 عصر ] [ گویای خاموش ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

در ترجمه به مشکلی که بر می خورم، آن قدر با کلمات دست و پنجه نرم می کنم تا سرانجام پیروز شوم. در ترجمه ی زندگی ام اما... نمی دانم... پیچیدگی متن زندگی متحیرم کرده... متنی آن قدر گویا که لحظه لحظه اش را حس می کنم، و آن قدر خاموش که پی بردن به معانیش بصیرتی می خواهد که ندارم... اما می دانم نباید تسلیم شد؛ باید «زندگی کرد» تا بتوان ترجمه اش نمود... باید به جایی رفت که حیات به معنای واقعی درش جریان دارد... پس به کوچه باغی از زندگی پناه می برم و از آرامشش، زیبایی اش و سادگیش مدد می گیرم، و «زندگی می کنم»؛ شاید روزی گوشه ای از این متن پیچیده را فهمیدم...
امکانات وب


بازدید امروز: 67
بازدید دیروز: 19
کل بازدیدها: 290301