ترجمه ی زندگی | ||
به نام خدای رحمن و رحیم سلام ------------ دیگر نه جنگ با روزگار، نه شکوه، نه غرولند، نه حتی کوچکترین گلایه... دیگر... تسلیم!
تسلیم! پناهنده! اصلاً.. وَ أنَا عَبْدُکَ الضَّعیـفُ الـذَّلیـلُ الْحَقیـرُ الْمِسْکیـنُ الْمُسْتَکینُ!
قبول؟!
به پناهندهای که جز تو مفرّی ندارد... به تسلیمشدهای بیدفاع... به بندهی گنهکار اما خستهات.. پناه میدهی؟!
از گدای خستهی درگاهت.. دستگیری میکنی؟!
که همهجا تسلیمشدهی بیپناه را امان میدهند... و رحمش میکنند... الهی! هل یرحم الضعیف الا القوی... ------- پ.ن.1. در دایرهی قسمت ما نقطهی تسلیمیم پ.ن.2. پ.ن.3. خواب بودم واژه های خیس بر زمین بازم دلم گرفته تو این نمنم بارون... [ سه شنبه 91/10/5 ] [ 2:50 عصر ] [ گویای خاموش ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |