تحلیل آمار سایت و وبلاگ مرگ ِ برگ... - ترجمه ی زندگی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترجمه ی زندگی
قالب وبلاگ
لینک دوستان

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

امروز همین طوری که زیر یه درخت منتظر دوستم ایستاده بودم، از سر بی حوصلگی دستم رو دراز کردم و یه برگ از درخت چیدم.

یه کمی باهاش بازی کردم، بعد تیکه ش کردم و انداختم دور!

یهو حس بدی بهم دست داد، از خودم بدم اومد...

یه موجود زنده رو بی گناه کشته بودم!!

 


[ چهارشنبه 88/3/13 ] [ 3:1 صبح ] [ گویای خاموش ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

در ترجمه به مشکلی که بر می خورم، آن قدر با کلمات دست و پنجه نرم می کنم تا سرانجام پیروز شوم. در ترجمه ی زندگی ام اما... نمی دانم... پیچیدگی متن زندگی متحیرم کرده... متنی آن قدر گویا که لحظه لحظه اش را حس می کنم، و آن قدر خاموش که پی بردن به معانیش بصیرتی می خواهد که ندارم... اما می دانم نباید تسلیم شد؛ باید «زندگی کرد» تا بتوان ترجمه اش نمود... باید به جایی رفت که حیات به معنای واقعی درش جریان دارد... پس به کوچه باغی از زندگی پناه می برم و از آرامشش، زیبایی اش و سادگیش مدد می گیرم، و «زندگی می کنم»؛ شاید روزی گوشه ای از این متن پیچیده را فهمیدم...
امکانات وب


بازدید امروز: 127
بازدید دیروز: 19
کل بازدیدها: 290361