• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : صدامو داري؟
  • نظرات : 3 خصوصي ، 20 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + رب 
    از صب به شکل فرهيخته اي ا س گ ل بودم !
    جيييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييغ!

    پاسخ

    سلام ... اوا چرا؟ چرا جيييييييييييغ مي کشي دخترم؟
    سلام خسته نباشيد مي خواستم بپرسم بارون بند اومد بلاخره يانه؟ دوست داشتيد به وبلاگ من سري بزنيد
    پاسخ

    سلام ... بله 1-2 روز پيش بند اومد؛ اما امروز دوباره يه کم داره مي باره. / چشم ان شاءالله مزاحم مي شم.
    + رب 
    وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي چقده بدجوووووووووووووووووووووور
    چه حس بدييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي
    اه جم کردن گربه هم مصيبته خودش خخخ
    پاسخ

    سلام ... اوهوم :)) حالا فکر نکنم عمق لهيدگي خيليم زياد بوده باشه، اما همين که يه گربه رو زير دستت بکشي هم بسي هووووووع دارد :|
    + حس 
    وايييييييييييي نگو
    يه بار ما تازه رفته بوديم يه جا، در رو به حياط رو باز گذاشته بوديم
    فکرشو بکن! شب همه جا تاريک...يهو ديدم تلق تلق صدا مياد
    کليد پريز رو زدم گريهه داشت تو چششششششاي من نيگا ميکرد! حالا نزديک منم نبود زياد ولي خب خيلي وحشت کردم، چه برسه به مادر طفلکت، جنازه گربه...

    پاسخ

    سلام ... :دي ... برو جوابم به کامنت دکي کلپچ رو بخون که درباره ي اون خاطره ي چندش نوشتم |:)))
    سلام عزيزم چطوري؟
    ببخش كم ميام اينجا اما خودت ميدوني ديگه بي سيستمم...
    دعا كن دعا كننننننن سيستم دار بشم...
    پاسخ

    سلام عزيييييييزم، منزل نو مبااااااارککککک :) / مي دونم گلم. ان شاءالله خيلي زود سيستم دار بشي :)
    + شوق پرواز (فرهيخته) 
    دقيقا بارون چه ساعاتي مي باره وچه ساعاتي قطع ميشه ميشه لطف کنيد ساعاتشم ذکر کنيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    پاسخ

    متوجه تيکه اي که انداختيد هستم :))
    سلام خوبيد وبلاگ خوبي داريد گفتم ي سري بهتون بزنم وشما هم از فضل ما برخوردار شويد در صورت تمايل مي تونيد به وبلاگ من هم سر بزنيد
    پاسخ

    سلام ... خوبم، شما خوبيد؟ خوش آمديد؛ ممنونم :)
    + رب 
    خوابمان مي آيد در حد لاليگا
    يچي ميگوييم يچي ميشنويد اصلا!
    پاسخ

    سلام ... الآن بيداري؟ ايشالا زودي به خوبي تموم مي شه دخترم :) // الآن مي خواستم کامنت ها رو جواب بدم و اون خاطره ي چندش رو بگم، اما فعلاً برم سالاد ماکارونيم رو درست کنم، ايشالا شب برمي گردم :))
    + رب 
    اينجا خيلي گرم است
    مخمان به جايي قد...
    بيخيال قد ميدهد انشالله

    اصلا از قواعد رايتينگ آکادميک چيزي يادم نيس....آلزايمرم!
    پاسخ

    حتماً قد مي دهد ان شاءالله :) // مثلاً چي يادت نيست؟ بنويسي يادت مي ياد؛ لااقل به سؤال برمي خوري مي ري چک مي کني يادت مي ياد ديگه. ان شاءالله زودتر تموم بشه :)
    خاطره چندش گربه اي هم بگو..
    گربه هه چقدددددد جالب بوده ها...گرچه ديدنش سخته ...اين که کنارت بميرن ...ولي خيلي جالبه اونوخ ميگن گربه وفا نداره
    پاسخ

    سلام ... هوووووم، اول بايد يه اصلاحيه براي متن بگم (حال ندارم تو پست بنويسم، همين جا مي گم)؛ اين که دوباره از مامانم پرسيده و فهميدم از دو موردي که گفتم پيش اومده، فقط يه موردش گربه هه دم مرگش دور مامان چرخيده و بعد مرده. اما مورد دوم (همين خاطره ي چندش) گربه هه چيزيش نبوده، اما مردنش به اين خاطر بوده که: مامان تو اتاقي که دري به حياط داشته خوابيده بوده، بعد احتمالاً گربه ي بخت برگشته مي ره پيش مامان که لابد توي رختخواب گرم و نرمش بخوابه؛ مامان که خبر نداشته، فقط تعريف مي کنه که بيدار شدم ديدم يه گربه زير بدنم (فکر کنم بازو) له شده! :|||| دونخطه هوووووووووع! :| ... حالا له شدن نه اين که دل و روده ش بزنه بيرون هااااا، اما خب بازم چندش بوده :| // پس در اين مورد مي شه گفت گربه هه به قتل رسيده نه اين که خودش مرده باشه! :دي بهرحال لابد مامانو دوست داشته که رفته پيشش خب :)) مامان هم زده لهش کرده، همين! :))))))
    + رب 
    واي خدا چه جوجوه هايي ...حنديدم همي..چرا ازشون ميترسيدي تونوخ؟! خيلي نازن جوجه ها خو
    پاسخ

    سلام ... من کلاً از هر موجود زنده اي به جز انسان مييييي ترسم |:)))) بعدشم، اون موقع يه کم بزرگ تر شده بودن و از ظرافت و لطافت جوجويي شون کم شده بود، ديگه ترسناک تر(!) شده بودن :))
    اون قسمت اخر...
    تو که خودت مي دوني چي خلق کردي.. پس يه کم واضح تر لطفاً..
    ابوالعجايب به كي ميگفتن ؟:دي
    پاسخ

    سلام ... چه عرض کنم :))
    سلام
    بر برخي از تابلوهاي شهر اصفهان اين روزها نوشته اند: "گوياترين ها، خاموش ترين اند"
    ناقلا! توي شهرداري اصفهان هم نفوذ کردي؟!
    پاسخ

    سلام ... خوبي خانوم؟ :) / شوخي مي کنيييييييييي! جدي آوازه ي من تا اون جا هم رسيده؟ :)) / چه جمله ي قشنگي، يادم باشه ازش استفاده کنم ;) // بعدنوشت: هوم، خب البته اين معنيش خوب نيستا :دي اما برعکسش (خاموش ترين ها، گويا ترين اند) شايد درباره ما صدق کنه ;)
    + rvn 
    منم يه جوجه داشتم بهم عادت کرده بود. خروس شده بود. بعد منم از جيوانات کلا ميترسم. حالا من هرجا ميرفتم اين دنبالم ميومد!
    فک کن چه زندگي مسالمت آميزي داشتيم با هم! اون دوسم داشت و من ازش مي ترسيدم! با حفظ فاصله :))
    آخرشم داروي سوسک خورد مرد :( جون دادنشو ديدم :((
    پاسخ

    :دييييي واي ما يه سالي (فک کنم راهنمايي بوديم) يه بار به اصرار داداشم بالاخره مامان سه تا جوجه خريد (من که هميشه از اين چيزا مي ترسيدم و فراري بودم)، بعد اينا تو حياط خلوتمون بودن. يه وقتا مي رفتيم تو حياط خلوت که مثلاً لباس پهن کنيم، حواسمون نبود که اينا اونجان، بعد يهو مي ديدي سه تا جوجه بدو بدووووووووووووووووووو از ته خياط خلوت دارن ميان طرفت!!! بعد اينقده باحال بودن، مي دويدن مي دويدن، بعد يهو تا مي رسيدن نزديکت يهو با پاهاشون ترمز مي گرفتن (يه پاشونو مي ذاشتن جلوتر و باهاش ترمز مي گرفتن :دي)! واي من که هربار حضور اينا يادم مي رفت و هربار با ديدن اين صحنه که دارن ميان طرفم حيييييييييييييييييييييييغ فرااااااااااااااااااااااااار! :))))))))))))))) اصن يه وضي! خوش و خرم مي رفتم تو حياط خلوت و يهو با ديدنشون واااااااااااي خداااااا نهههههههههههههه! :دي / آخرشم بزرگ شدن (يه چيزي بين جوجه و مرغ و خروس)، بعد نمي دونم چي شد مريض شدن. يکي شون چشمش قلمبه شده بود، نمي دونم پاش مي لنگيد و اينا، خلاصه حسابي کج و کوله شده بودن و يه وضع اسف باااااااااااري داشتن که نگو... بعد ديگه مامان سپردشون دست نمي دونم کي که خلاصشون کنه راحت شن بدبختا :| / پايان جوجه ي تو هم غم انگيز بود :|
    + rvn 
    اگه شمال بودي از حياط نميشد جمعت کرد
    اونجا بارون زياده خب :پي
    پاسخ

    :))
       1   2      >