ترجمه ی زندگی | ||
به نام خدای رحمن و رحیم سلام -----------
پیچ جاده، آخر راه نیست مگر اینکه تو نپیچی ... ------------ پ.ن. [ دوشنبه 91/11/30 ] [ 2:23 عصر ] [ گویای خاموش ]
[ نظرات () ]
به نام خدای رحمن و رحیم سلام -------- یا من اسمه دعاء و ذکره شفاء
راستش دلم نمیخواد همش از غم و غصه بنویسم.. اما وقتی دل عزیزانم غمگین باشه...
میخواستم خواهش کنم که اینروزا و بهخصوص امشب برای مادر یکی از دوستانم دعا کنید... مادری که تا چند هفته پیش مشکل جدیای نداشت، اما اخیراً براش تشخیص سرطان خون دادن متأسفانه.. و اینطور هم که معلومه روزبهروز حالش داره بدتر میشه :( امشب دوستم میگفت خیلی حالش بد شده، طوری که دست به دعا شدن که... :|
خواهش میکنم شمایی که این متن رو میخونید برای شفای عاجل این مادر عزیز دعا کنید... اگر میتونید یک حمد شفا هم بخونید.. التماس دعای خاص..
اللهم اشف کل مریض
------- بعدنوشت: دیروز که با سرور حرف میزدم میگفت: گویا، این دو سه هفته که مامان خونه نیست اصلاً خونه یهجوریه، اصلاً روح و نشاط نداره، خیلی سخته.. دعا کن زودتر برگرده خونه.. صبح با این اساماسش از خواب پریدم: امروز صبح مامانم فوت کرد ... ----- هیچی نمیتونم بگم جز اینکه لطفاً صلواتی بفرستید و اگر تونستید فاتحهای... و مهمتر از همه اینکه دعا کنید خدا به یکی از بهترین و نزدیکترین دوستام و خانوادهش صبر بده... اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
[ جمعه 91/11/27 ] [ 10:34 عصر ] [ گویای خاموش ]
[ نظرات () ]
به نام خدای رحمن و رحیم سلام --------- کمی پیش همینطوری که داشتم دستامو توی روشویی میشستم، سرم بالا بود و توی آیینه خیره شده بودم به چهرهای که یهو حس کردم چقدر آشناست و چقدر غریب... شاید دیگه فقط چشماش و نگاهش برام آشنا بود.. بازم جای شکرش باقیه.. یه لحظه حس کردم کاش میشد مثل توی فیلما، همینطوری که بازیگر فیلم توی آینه نگاه میکنه، یهو چند سال بگذره و چهرهی توی آینه چندسالی (نه هم خیلی زیاد..) پیرتر بشه... آهی بکشه.. شایدم لبخندی از روی رضایت.. بعد شیر آب رو ببنده و... بازیگر سریال پرتکرار زندگی حالا داره قدم میزنه.. اما دیگه خودشم نمیدونه در زمان حال سیر میکنه یا آینده... موسیقی متن فیلم هم داره پخش میشه.. گوش کن... دل به غم سپردهام در عبور سالها چون حکایتی مگو رفتهام ز یادها نه صدایی، نه سکوتی، نه درنگی، نه نگاهی نیشها و نوشها چشیدهام هرچه داغ را به دل سپردهام هرچه درد را به جان خریدهام هرچه داغ را به دل سپردهام هرچه درد را به جان خریدهام نه صدایی نه سکوتی نه درنگی نه نگاهی... دانلود... ---------- پ.ن. پست مرتبط:
اینروزا یا من خیلی زودرنج و دلنازک شدم یا.. تازگیا واشر چشمام خراب شده! . . . [ دوشنبه 91/11/23 ] [ 10:40 عصر ] [ گویای خاموش ]
[ نظرات () ]
به نام خدای رحمن و رحیم سلام --------- حکایت اسفندیار را شنیدهای؟ ... میدانی؟ در برابر شمشیرهای دنیا روئینتن شدهام.. برگرداندن جهت شمشیرها را میدانم، نه با حرکت محکم دست که با چرخش ملایم زبان! اما فراموش مکن.. چشمانم را بهخاطر بسپار.. نگاهبانشان باش..
«آه ای اسفندیار مغموم
و... از ترس جان چشم فرو بندم و هیچ نبینم؟ یا دیده بگشایم و خنجر بخورم و نیست شوم و دیگر نبینم؟! دیدن یا ندیدن.. دیدن یا ندیدن.. سر یا دل؟! مسئله این است!
هی تکرار میشود این جنگ همیشگی سر و دل..
«آه ای اسفندیار مغموم
اما قیاسم کامل نیست.. چشم او نقطهضعفش بود و چشم من نقطهی قوتم! آخر او چشمش چشم سر بود.. پس خنجر که خورد هلاک شد..
«آه ای اسفندیار مغموم اسفندیار شاید، اما من نه! دل هم که بگیرد، چشم دلم همیشه باز است.. طاقت خنجر زهرآلود کلامشان را ندارم... پس نقطهی قوتم باشد یا ضعف.. اما تو.. راز چشمانم را با کسی مگو... ------------- پ.ن. در ادامهی مطلب میتونید شعر شاملو رو بخونید.. یادش به خیر.. شنیدن اون شعر شاملو با بیان زیبای دکتر صالح حسینی عزیزم سر کلاس... کلاً ایشون که شعر میخونه آدم مست میشه! این شعر و به خصوص این قسمت رو هم که معرکه میخوند... واااااااااااای که چقدر دلم براتون تنگ شده استاد... برای کلاسهای پربار و پراحساستون... اگه توی ارشد هم یه دو تا از این استادای فرهیخته داشتیم که دنیا و آخرتمون آباد میشد! ):))
[ سه شنبه 91/11/17 ] [ 2:12 عصر ] [ گویای خاموش ]
[ نظرات () ]
به نام خدای رحمن و رحیم سلام --------- دل دادهام بر باد.. بر هرچه باداباد... ------ پ.ن.1. خلاصه.. امروز که هم وقتش بود و هم حسش، دیدم دیگه حرفام یادم رفتن! پ.ن.2. که قرار بود چی بشه و چی شد... ------ بعدنوشتها! 1) 2) اشتباه نخوانده بودیام؟! گویا میمانم مهران سالاری 3) [ یکشنبه 91/11/8 ] [ 5:48 عصر ] [ گویای خاموش ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |