تحلیل آمار سایت و وبلاگ آبان 92 - ترجمه ی زندگی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترجمه ی زندگی
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

---------------

 

باران
گره‌گشاست
وقتی تمام پنجره‌ها اخم کرده‌اند..

 

سید علی میرافضلی

 

 

 

 

----------------------

 

چه بارونی داره می باره...

عاشق این صدام.. شرشر بارون که گاهی شدید می شه و گاهی کم تر..

و رعد و برق...

 

 

عجب بارونی..

این روزا کلاً هوا بارونی ه...

 

----------------------------

 

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 92/8/27 ] [ 2:37 عصر ] [ گویای خاموش ] [ نظرات () ]

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

----------------

 

کی می گه قصه ها فقط قصه ن؟ کی می گه سوژه های تکراری فیلما همش آبکی و کشک ه؟

کی می گه این جمله که می گه: «فیلما رو هم از روی زندگی ماها می سازن» یه حرف کلیشه ایه؟!

 

 

گاهی به جایی می رسی که با تعجب می گی: «دهه! چقد زندگیم شبیه فیلما شده!»

اون وقته که تازه می فهمی این فیلما هستن که از روی زندگی تو ساخته شدن..

 

 

حالا می فهمم که اگر این قصه ها و فیلما سوژه هاشون تکراری ه، خب آخه این اتفاق ها هر روووووز داره تو زندگی ماها تکرار می شه..

این قصه های تکراری تمومی ندارن...

 

 

خسته م از این قصه ی تکراری زندگی..

 

دلم قطار می خواد.. که بگذرم . . .

 

 

 

 

-------------------

ادامه مطلب...

[ شنبه 92/8/18 ] [ 2:57 عصر ] [ گویای خاموش ] [ نظرات () ]

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

---------------

 

بعد از حدود دو ماه و نیم بی نتی یا بدنتی! پوزخند

 

 

 

بالاخره دنیای اینترنت دوباره روی خوش بهمون نشون داد

و

ای دی اس ال دار شدیم! آفرین شوخی

 

 

تازه قبلاً 512 داشتیم، الآن 1 مگ گرفتیم چشمک

قرار بود 2 مگ بگیریم، اما گفتن فعلاً سرویس 2 مگ مون مشکل داره؛ ولی وقتی درست شد می شه ارتقائش داد.

 

 

خلاصه که گویا هستم، یک ذوق زده از اینترنت پرسرعت! پوزخند

 


[ جمعه 92/8/10 ] [ 4:6 عصر ] [ گویای خاموش ] [ نظرات () ]

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

--------------------

 

 

عیدتون مبارک تبسم

التماس دعای خاص..

 

----------------------

 

ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 92/8/2 ] [ 1:25 صبح ] [ گویای خاموش ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

در ترجمه به مشکلی که بر می خورم، آن قدر با کلمات دست و پنجه نرم می کنم تا سرانجام پیروز شوم. در ترجمه ی زندگی ام اما... نمی دانم... پیچیدگی متن زندگی متحیرم کرده... متنی آن قدر گویا که لحظه لحظه اش را حس می کنم، و آن قدر خاموش که پی بردن به معانیش بصیرتی می خواهد که ندارم... اما می دانم نباید تسلیم شد؛ باید «زندگی کرد» تا بتوان ترجمه اش نمود... باید به جایی رفت که حیات به معنای واقعی درش جریان دارد... پس به کوچه باغی از زندگی پناه می برم و از آرامشش، زیبایی اش و سادگیش مدد می گیرم، و «زندگی می کنم»؛ شاید روزی گوشه ای از این متن پیچیده را فهمیدم...
امکانات وب


بازدید امروز: 48
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 290032