• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : ببار اي بارون ببار...
  • نظرات : 5 خصوصي ، 31 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + رز پژمرده 
    سلام
    حالا شما مي تعريفيد بزاريد منم بتعريفم...
    اون زمونايي كه ما خونمون زاهدان نبود تو يه شهري بود كه توش پر جكو جونور بود...
    من 4 يا 5 ابتدايي بودم داشتم كوبلن ميدوختم واس خودم...مهمونم داشتيم...حس كردم يه چيزي رو پام داره راه ميره توجه نكردم بعد مهمون گفت هزااااااااارپا رو پاتههههههههه...يه نگاه انداختم به پامو جييييييييييييييغ زدم و دو متر از جام پريدم...

    پاسخ

    سلام
    :جيييييييييييغ!
    :ماماااااااااان!
    :دي
    شماها بزنم به تخته چه مقاومتي داريد! :دي
    به عبارتي چه شجاعيد!
    من از جوجو هم مي ترسم :پي
    چه برسه به سوکس و هزارپا!
    :)
    پ.ن. گفتم از جوجو هم مي ترسم، يهو اين يادم افتاد.. فکر کنم خواهر زاده م بچه که بود (يکي دو ساله) کلاً به همه چي مي گفت جوجو، از جمله مورچه و سوسک و اينا :))
    اگه خودت داري اينو مي خوني بيا اعتراف کن B-)