به نام خدا
چند باره سلام
حالا پ.ن3:
اونم مهمترين قسمت پستتون از نظر من
من هم هميشه دچار اين دو راهي ميشم. بگم که هر چي صلاح خداست يا بگم خدايا راضي بشو به اون چيزي که دوست دارم
اما بعضي وقتا ياد اين نتيجهگيري ميفتم که چرا اين قدر به خدا بدبينم. چرا بايد فکر کنم که هميشه صلاح خدا اون چيزي نيست که منم ميخوام. خدا که نمياد هميشه بهم الهام کنه. بهم وحي کنه.
اين جور موقعها اگه يادم باشه و شيطون نياد وسط کار منو نسبت به خدا و مهربونيش بدبين کنه، ياد اين ميفتم که خدا گفته بدترين گناه نا اميديه. پس اميدم رو بيتشر بيشتر ميکنم و کاري که فکر ميکنم درسته رو انجام ميدم و آرزويي که فکر ميکنم صلاحمه رو مي کنم.
واقعاً آيه مناسبي گذاشتين
اياک نعبد و اياک نستعين
مگه ميشه آدم اين آيه رو بخونه و بعد کاري کنه که خدا نظرش به اون نباشه و ياريش نکنه؟
انشالله که همون چيزي که آرزو داريم، همون صلاح خداوند هست
التماس دعا تو اين شب عزيز:)
سلام
پ.ن3:
منم از دوربين مصاحبه و اينا فراريم. از دوربين فراريم چون ميترسم سر و وضعم نا مناسب باشه. از مصاحبه هم اينکه شايد هول بشم نتونم چيزي بگم:دي
جناب حداد عادل کم سعادت بودن که متوجه شما بشن و سلامتون رو جواب بدن. آخه بهشون نمياد آدم بدي باشن. يه جورايي مثل همون قضيه هلو هستن. :دي حالا هلو نباشن، يه ميوهي ديگه که دوستاشتني باشه :دي
احمدي نژاد رو شما نذاشتين. بيچاره احمدي نژاد :دي
الان اينجا رو فيلتر ميکنن :دي
راستي منم برام سواله شما چرا خانم حس غريب؟
شما که شغلتون اينه.!!!
حالا پ.ن1:
نميدونم شايد آدما چون جديداً حس تازگي و جديد بودن به آدم دست ميده. اما خب همه آدم هستن و آدمها مشکلاتشون تقريباً مثل همه، پس حس تکراري بودن دست ميده.
نميدونم شايد اشتباه کنم، اما واقعاً تو اين ماجراها ما ساکن هستيم و ماجراها از کنارمون رد ميشن. نه تو قطارها. نه تو هر کجاي ديگه. اگه از ديد خودمون نگاه کنيم، يعني از ديد اول شخص( رفتم تو فيزيک و بازي هاي رايانهاي :ديييي) اون وقت حس ميکنيم که ما ساکن هستيم و اطرافمون حرکت ميکنن. اون لحظه که توجه ميکنيم به ماجراي بقيه، خودمون ناخواسته دچار سکون ميشيم. البته اين سکون نسبيه. از نظر ناطران ديگه ما در حرکتيم و اونا خودشون رو در سکون ميبينن.
نميدونم شايد اصلاً پرت و پلا گفتم. ببخشيد :دي