وبلاگ :
ترجمه ي زندگي
يادداشت :
قطار، مي رود آهسته روي ِ ريل دلم...
نظرات :
7
خصوصي ،
48
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
الي
سلام
پستتو که ديدم اول سرم گيج رفت
اما اينقد خوب مينويسي نفهميدم کي تموم شد
منم قطار ميدوستم اما تا حالا سوار نشدم !
چرا کل فاميلاي ما چسبيدن به اراک ؟!
چرا ما مسافرتامونو با ماشين خودمون ميريم ؟خب بيتره .
چرا من دانشگاه يه شهر دور افتاده قبول نشدم ؟عمرا اگه ميرفتم ، يني مي رفتم ؟!
قالبت چه دلنشينه .
پاسخ
سلام
:دي
ممنون که خوندي :)
واي الي، ساعت 5:45 دقيقه صبح رسيديم ايستگاه اراک! :(
خب چه کار فاميلاتون داري؟ شما با قطار بيا تهران خو :)
ممنونم :)