• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : توهمي به نام پرايوسي!
  • نظرات : 5 خصوصي ، 49 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + داداشش 

    سلام

    من خان داداش گويا هستم . علت اين مطلب آخري اينه که مدتها بود با علم به اينکه اين وبلاگ مال کيه ، مشتري پروپاقرصش بودم .يه اشتباه کردم و اين آخريا بهش گفتم که مطالبتو تو محل کارم دنبال ميکنم و خيلي ناراحت شد .

    گوياي عزيز به حرمت تمام مقدسات مطمئن باش ديگه مزاحم خلوتت نميشم . ( البته بقيه گردن کلفتي هاي برادرانه سر جاشه )

    پاسخ

    سلام
    خان داداااااااااااااش!
    شما مراحمي!
    شما بزرگواري..
    خب چرا اين طوري مي گي، چرا قسم مي خوري؟ اشکم درمي ياد خو :(
    خب اگر نمي گفتيد، مشکلي نبود، اما...
    شايدم ايراد از منه که فکر کنم يه کم زيادي تودار باشم و...
    شايدم فاصله ي سني مون باعث بشه...
    نمي دونم :(
    با اين که وقتي فهميدم اين جا رو مي خونيد دلم خواست ديگه نيايد و نخونيد، اما حالا دلم گرفت از اين لحن :(
    حالا اگه هر از چند گاهي سر بزنيد هم مشکلي نيستا..
    (براي خوندن اين جواب که اگرم نياييد خودم لينکشو ايميل مي کنم.)
    خدا همه ي داداشا رو براي آبجياشون حفظ بکنه، که گردن کلفتي هاشون(:دي) هم نعمتيه براي ما آبجي کوچيک ها :)
    راستي آقاي دکتر، پانکچوئيشن هاتون يه کم ايراد دارن ها :دي
    (چپ چپ به داداشم نگاه نکنيد! :555: که اکثرتون ايرادهاي نگارشي تون سر به فلک مي زنه! :دي بايد يه پست آموزشي براي همه تون بزنم :پي)