• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : گروه تماشاچي...
  • نظرات : 6 خصوصي ، 29 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + تولد 
    سلام
    من بعد تموم شدنش
    نه دلم ميخاس براي خودم جايزه بخرم نه دلم ميخاس دسر درست کنم
    فقط دوس داشتم تويه بارون ريز ريز قدم بزنم خيلي خسته بودم خيلي
    هنوزم ...
    پاسخ

    سلام
    اون روزي که من امتحانام تموم شد اول بارون بود (از شب قبلش)، بعدش ظهر که اومدم برم يوني ديدم برف ملايمي ه، چند قدم که رفتم جلوتر شديد شد! بعد يکي دو جا هم کار داشتم و خلاصه حسابي يخ کردم! بعد از امتحان هم ديدم برفه دوباره تبديل شده به بارون! دوباره بايد مي رفتم يه خريدي بکنم، و خب سرد هم بود، منم کم خوابي داشتم شدييييييد! ديگه خلاصه بعدش فقط دلم مي خواست برم يه جاي گرم و استراحت کنم و چايي بخورم! دسر رو هم يکي دو روز قبلش درست کرده بودم؛ فقط به اين خاطر که قبل از امتحان آخريه داشتم ديوونه مي شدم، خواستم يه کاري بکنم به جز درس، بلکه چند دقيقه ذهنم از اون همه فشار و استرس منحرف بشه!