• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : خونه ي مادر بزرگه...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 12 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + داش داودخطر 

    با سلام

    حال کيفک؟؟

    منم خيلي دوست داشتم يه مادر بزرگ داشتم چون اصلا نديدمشون

    مي دونين بزرگها واسه فاميل مث يه قفل ميمونند واسه زنجير ،

    خونه مادر بزرگه را کوبيدندش برج ساختند

    راستي نوک سياه يه مخمل ميگفت

    اگه مخمخ خان نيومده بود ما افتاده بوديم تو روخدونه

    پاسخ

    سلام... خدا مادر بزرگ هاتون رو بيامرزه... منم از 4 تا پدربزرگ مادربزرگ، فقط همين يه مادربزرگ رو ديده بودم :( هميشه دوست داشتم که يه پدر بزرگ هم لااقل داشتم :( خدا همه ي اموات رو بيامرزه ان شاءالله