• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : قطار مي رود آهسته روي ريل دلم.. (شماره ي چندشه؟ :دي)
  • نظرات : 10 خصوصي ، 30 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    بابا خواهرها ديگه هموني که گف واس نماز صب متوجه نشدم تو اومدي پايين...
    منم درباره اين قسمت آخرت ميخاستم بگم که ديگه دکي گف قشنگ نوشتي صداي خسته چرخ چمدون رو هم مي شد شنيد...
    قطارنامه برگشتنتو به اهواز نمي نويسي؟؟؟
    کلهن جنوبيا سبزياشون ادويه هاشون و ميوه هاشون زبونزده...
    پاسخ

    آهاااااااان! :) // ممنون :) / نه گلم، هم حس نوشتنشو ندارم هم يه جورايي بود که نوشتنش سخته. يه خانوم بسيار وراج بود که چرت و پرت زياد مي گفت. اگه بخوام بنويسم بايد کلي فکر کنم تا جزئيات يادم بياد، اما واقعاً علاقه اي به فکر کردن به حرفاش ندارم.. // اون که بله :)
    "فک کنم مامانت تو رو که حامله بوده روزي يه کتاب 1000 صفحه اي ميخونده..."
    :))))))))))))))))))))

    پاسخ

    بالاخره خانواده ي فرهيخته به درد همين روزا مي خوره ديگه! (((;qqqqq
    بابا اديببببببب
    صداي خسته ي چرخ چمدووون
    مسافراي به مقصد رسيدههههه
    P;
    انشالله همه مسافرا به سلامت و خير و خوشي به مقصد برسن:)

    بعدم ، چقددددددددددددد جزئي يادت ميمونه! اينا رو تازه نوشتي؟ يا نوشته بودي و الان منتشر نمودي؟خيييييلي باحاله
    همه قطارنامه هاتو بنويس بعد که زياد شد بده چاپش کنن
    پاسخ

    سلام ... بالاخره کمال همنشين در من اثر کرده ديگه P;) ... آخه اين سفر واقعاً چرخ چمدونم خسته مي رفت جلو.. (خراب نيستا! از اون لحاظ :پيي)/ ان شاءالله :) // نه اينا رو همين ديشب نوشتم ;) بالاخره ي حافظه ي گوياست ديگه، بي زحمت چشمم نزنيد ;) // اتفاقاً همين قصد رو هم دارم B-) ;) البته مسلماً در اون صورت بايد با ادبياتي بهتر بازنويسي کنم.
    خوندم دلت بسوووووووووووووزه...
    فک کنم پور کردي که متوجه نشدن اونا(چشمک)
    کتلت چند ساعت بمونه خراب ميشه هااااااااااا...ديگه نخورياااااااا...چون تخ مغ داره...چقد يهو دلم سفر با قطار خواست...
    پاسخ

    ممنون که خوندي :) حالا برو قسمت آخرشم بخون ((;qq // کيا متوجه نشدن؟ متوجه ِ چي نشدن؟ هوم؟ چي شدددد؟ نفهميدم منظورتو.. // من که کتلت نخوردمممم، خانم دزفولي ه خورد. اما کلاً کتلت يکي از غذاهايي ه که مي بينم اکثرررر اوقات لااقل يکي از همسفران برا شامش مي ياره! :))
    چقد تو ادامه داري؟؟؟
    فک کنم مامانت تو رو که حامله بوده روزي يه کتاب 1000 صفحه اي ميخونده...
    جان من بيا و خلاصه ي ادامتو بگو بريم رد کارمون؟

    پاسخ

    سلام ... :)))))))))))))))))) قسمت آخرشم نوشتم ;))
    بهت گفته نسکافه اي حتما ميخواسته ازت تعريف کنه که خام شي :دي
    دومادو دنبال خودت ميبردي بهت شک ميکردن اين چيه همه جا با خودش ميبره. نکنه بمبه :))
    پاسخ

    آره والا :دي // اينم حرفيه! :)))))) البته من که مي دونم، تو بدت نمي ياد پسرم گم بشه که بچه ت بي رقيب بشه! :دي
    "فقط از لجش بهت مي گفت موهات نسکافه اي ِ تو اين وان بيد :پيييي"
    خخخخخخخخخ آخييييييي ياد يچي افتادم:(
    :p
    ديروز رفتيم خريد کلي خريد کرديم برا اداره ، بعد خب انواع و اقسام نسکافه و اينا هم بود. بعد يه بستشو باز کردم چندتا مدل مختلف توش بود. مث کاپوچينو و اينجور چيزا... بعد اونموقع دلم شير ميخواس نه کافئين! شيرخوردم و کاپوچينو نخورده آنجا را ترک بگفتم. الان هوس کردم خب!اصن بستش خيلي خوجل بود. حيفه ادم اداره رو وقتي پر خوراکي ميشه تنها بذاره!:))
    پاسخ

    واقعنم! حيف بوده خو! :دي .. يه چندتاشو مي ذاشتي تو کيفت بعداً بخوري ;qqq خو تو هم توي اون اداره حقي داري ;))))
    :)))))))))))))))))))))))))))))) فقط من آستيگمات نشدممممم خخخخخخخ


    رنگي رنگي بود يني خيلي خوشگل بود؟ آخه اينطوري خوب نيس. ميرن تو ديگه نميان بيرون:)) آخه هميشه ديدم اون قسمت صف داره!
    پاسخ

    واقعاً سؤالت همين بود؟! :)))))) خو به همين خاطره که توي ايستگاه ها در دستشويي ها رو مي بندن ديگه! :))) // هوووم، خب قرمز بود، بعد خط هاي قروقاطي رنگي داشت (فک کنم زرد و اينا). والا خوشگل که چه عرض کنم، اما از قطارهاي ديگه باصفاتر! بود :دي / هههههههههههه نه بابا، خب ديگه يه سرويس عمومي معمولاً ويژگي هاي ديگه هم داره که آدم رو فراري مي ده :| خلاصه زيادم شلوغ نبود اتفاقاً.
    دکتر ع ما که پسرم نداره...ايشششش
    پاسخ

    اما دکتر ف ما پسر داره، بايد ببينم تو کار جعل پايان نامه هم هست يا نه :)))) / البته بذار ببينمممم.. يه دختر هم داره که مي گن مطالعات فرهنگي خونده.. اين به رشته ما نزديک تره، احتمالاً بهتر بتونه کمک کنه! :))
    ولي جدي چطوري تونستي دومادمو تنها بذاري تو کوپه؟
    نکن خواهر! کار يبار ميشه!

    -در راستاي چسبيدنِ خواستگار!!
    پاسخ

    بابا جون، خو کلييييييييي کيفشو مستتر کرده بودم اون بالا. بعد يهو وسط راه پشيمون شدم که کاش ميوردمش.. / با دست پس مي زني با پا پيش مي کشيا! :))))))))))))
    فعلا که چيزي که زيااااده خواستگار برا دختر من !
    ازين مادرزن اعصاب خوردکنا!:)))
    پاسخ

    عجبا! :دي
    نه خب داشتم فکر ميکردم اگه يو بري روش ثابت ميشه پس من برم روش همچنان همونجوري که ميمونه هيچ، ازونورش هم سر ميخورم ميام پايين
    پاسخ

    :)))))))))))))))))))))) يني از کيف منم سبک تري دخترم؟ :))))))
    چه ماماشوشوي چايي خوري هم بودهههههههه:)) همينه ازت خوشش اومده ديگه:))) حالا من بودم ميگف موهات سبز لجني ه اصن :)))))
    پاسخ

    آره فک کنم تنها نکته ي مثبتي که جذبم شد همين چايي خور بودنم بوده :دي / اتفاقاً تو رو بايد مي گفت نسکافه اي! :))) فقط از لجش بهت مي گفت موهات نسکافه اي ِ تو اين وان بيد :پيييي
    واااااااااي اين سرويس بهداشتي نکته بسيور مهمي است. که موجب انزجار من ميشه و تا قبل ازين سفر قبلي هيچ وقت توش نرفته بود. البته چرا بچچچچچگي هام هم رفته بودم و يه نکاتيش برام جالب و سوال برانگيز بود :سووووت!

    پاسخ

    ببين دخترم، يه وقتايي مجبور مي شي بري، مي فمي؟ مجبور! :پييييي به خصوص که 5 تا فنجون هم چايي خورده باشي! خخخخخخخ // سؤالاتو بپرس خودم برات جواب مي دم! :دي / مي گمممم، مث آقاي همساده که خيره نشدي به ريل قطار بعد چشمات آستيگمات بشه؟! ((((((((((((;qqqqqqq
    هاه؟ عذر ميخوام پسر استادش پايان نامه جعل ميکنه يني؟؟؟:))
    پاسخ

    فکر کنم گفت پسر استادش، درست يادم نيست. آره ديگه، حالا خوبه باباهه هم کمکش کنه! :دي
       1   2      >