• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : روزهاي دور از نت! :)))
  • نظرات : 0 خصوصي ، 27 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    ميگم شماره موبايل منم خيلي عاليه دوستش دارم انقده عاليه که از هر رقمي فقط يکي توش داره و هر رقم با رقم بعدي صد تا بينشون اختلاف هستش
    حالا چطوري اينطوري شده را خدا ميدوند
    حالا بذاريه يه خاطره تعريف کنم از اين عوض شدن شماره هاي تلفن، ما بچه که بوديم يه بار اين اتفاق افتاد و شماره هاي 6 رقمي شدند 7 رقمي و يک 2 به اول شماره مون اضافه شد خلاصه نميدونم چي شده که هر سري يکي زنگ ميزد و ميگفت که منزل آقاي خشوئي و بچه ها ميگفتند که نه، بعدش من يه سري برداشتم و گفتم که بله، گفت عععع حسام تويي؟؟؟ منم گفتم بله خوبم شما خوبين؟؟؟
    بعدشم گفت که آره خوبم افسانه کجاست؟؟؟ منم گفتم که افسانه رفته بيرون و خلاصه يه يه هفته اي گذاشتمش سر کار و هر سري زنگ ميزدم و کلي باهاش درد و دل ميکردم بنده خدا فکر کنم تو يک شهر ديگه اي بوده و هر سري ميگفت افسانه کجاست ميگفتم که رفته بيرون
    خلاصه يه سري شب بود و زنگ زد و منم گوشي را برداشتم و داشتم باش حرف ميززدم، کم کم بهش عادت کرده بودم و دلم هم براش تنگ ميشد تا اينکه پدرم صدام زد و گفت : داود؟؟؟ کيه داري باهاش حرف ميزني، حالا خوبه من دختر نبودم دي: خلاصه منم تا ديدم بابام داره صدام ميزنه گفتم آقا ببخشيد اشتباه گرفتين، اصلا من حسام نيستم که شماره ها عوض شده و برو حسامتو يه جاي ديگه پيدا کن، بنده خدا فکر کنم فحشم داده ديگه نه؟؟؟
    خلاصه خيلي دلم براش تنگ شده هر چي منتظر بودم که بازم زنگ بزنه ديگه زنگ نزد الان تقريبا 20 سالي شده
    البته همون روز شروع به فحش دادن کرد که من گوشي را قطع کردم و لذتي که تو اين کار بود از آدرس اشتباه دادن نبوده بخدا
    پاسخ

    سلام

    :دي


    عجبااااااااا! :پيييييييييي
    هوم، حالا چون بچه بوديد مي بخشمتون :دي
    ولي آخه يني چي اين کارا؟ :))))))))
    من اگه يه همچين بچه اي داشتممممممم.. لا اله الا الله! :پي