• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : همه چيز خور مي شويييييييييم! :))
  • نظرات : 2 خصوصي ، 32 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + آلبالو 
    هههه آخه من بچه که بودم کله پاچه ميخوردم ولي خيلي سر خوردن سوال ميکردم :))))))) هي تيکه تيکه اجزائشو مياوردم بالا ميگفتم اين کجاشهههههههه؟:)) مامان هم ميگفت : مامان جان بخور چيکار داري چيه کلش کله پاچه س ديگه :))
    خلاصه انقد به سوالام جواب ندادن من هم در حين خوردن هي تصور ميکردم يني اين تيکه کجاي ببئي ميتونه باشه تا اينکه هم تصوراتم هم بوي نامطبوعش که يبار کل خونه رو پر کرده بود باعث شد ديگه نخوردم.
    اون بارم هم غذايي جز اون نداشتيم ! هم اينکه خواستم بدونم واقعا چقد چندش بوده؟ شايد اونقدرام چندش نباشه و من نميخورم ..
    برا همين هم ميخواستم بخورم هم نميخواستم p;

    پاسخ

    :دييييييييييييييييييي چه بچه کنجکاوي! :دي .. اي خداااااااااااااااااا فک نمي کردم تو هم کله پاچه خور بوده باشي! |:دييييييييي .. مي گم خو حالا اگرم بهت جواب مي دادن شايد زودتر حالت بهم مي خوردا! والااااااا! فک کن مثلاً بگن اين لپ ببعي ه! :ديييي اين چشمشه! اين بناگوشش ه! :||| هووووووووووووع!