• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : قطار، مي رود آهسته روي ِ ريل دلم... (2)
  • نظرات : 5 خصوصي ، 42 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حس 
    از قطار، از اين محيط هاي عمومي مشترک..خيلي بدم مياد ..خيلي!
    بايد خيلي تجربه آور باشه سفرهاي قطاري..چون خيلي با مشقته
    :|
    پاسخ

    منم از جهتي از محيط هاي اين چنيني خوشم نمي ياد، اما قطار رو دوست دارم.. اتفاقاً مشقت خاصي نداره (البته حساب بچه هاي توي قطار جداست :دي).. يعني در واقع از وقتي که سعي کردم سخت نگيرم ديگه برام سختي اي نداره اصلاً.. يا به عبارتي همين به قول تو سختي هاش يه جورايي برام جالب شدن، شايد چون تجربه مي شه.. / مي دوني؟ قطار (به شرطي که خودم تنها باشم يا فوقش با يک دوست) به من اين فرصت رو مي ده که يه کم از لاک خودم بيام بيرون.. قاطي آدماي ديگه بشم.. قبلنم گفتم، توي قطار اين فرصت رو دارم که يه برش چند ساعته از زندگي چند تا آدم ديگه رو ببينم.. همين خيلي مي تونه آموزنده باشه.. پر از تجربيات آدماي ديگه.. پر از قصه هاي زندگي.. / اين مدت که سفرهام هوايي شده بود، شايد زودتر مي رسيدم و تميزتر و با خستگي کمتر، اما اون حس زندگي که توي قطار بهم دست مي ده نبود يا کمتر بود.. حالاشم نمي گم فقط قطار، اما قطار رو هم در کنار شيوه هاي راحت تر دوست دارم.