• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : بر باد رفته..
  • نظرات : 5 خصوصي ، 28 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    به نام خدا
    سلام
    چند روز پيش بود نمي‌دونم يا ديروز بود يا پريروز :دي حافظه رو ببين تو رو خد :دي
    رفته بودم کنار باغچه پايين آپارتمان و به برگ‌هاي تازه در اومده نگاه مي‌کردم ياد اين کاج مطبق بيچاره هم افتادم.
    بعد پايين پام رو نگاه کردم ديدم تو باغچه بوته قاصدک در اومده يه صاقه پر از گل قاصدکي که هنوز نرسيده بود :دي
    شايدم بهتره بگم هنوز کامل رشد نکرده بود. اومدم يه دونه از قاصدک‌هايي که کنار هم گل قاصدک رو درست کرده بودند بکنم، دستم رو بردم طرفش تا بکنم، اما پشيمون شدم و نمي‌دونم دلم سوخت يا چيز ديگه نکندمش :))
    پاسخ

    سلام ... * ساقه :))