• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : بر باد رفته..
  • نظرات : 5 خصوصي ، 28 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + رب 
    سلاممممممممم

    *"نادانسته ها" رو داشتي؟
    پاسخ

    :دي بالاخره دکتري گفتننننن :)) / واي تران اينقد دکتر دکتر کرديم که ديگه قاطي کردم! ديروز تولد زنگ زده بود، بعد خو از شماره خونه شون بود، ديگه نمي شد از شماره شناخت خو.. همين طوري ديدم کد تهران ه؛ جواب دادم، گفت سلام دکتر! تو دلم گفتم هاه! خو فقط ترانه به من مي گه دکتر، اما اين که يکي ديگه س! همين طوري موندم که خدايا اين کي ه! :| بعد نتيجه اين شد که با وجودي که صداي تولدو زيااااد هم شنيده م، اما تا معرفي نکرد نشناختم! :| p:))) حالا اگه همون اول مي گفت گويا مي شناختما! اما دکتر گفتنش گيجم کرد! :)).. آخه دکترم اينقد کم حافظه و گيج؟ :))