• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : دل داده ام بر باد...
  • نظرات : 12 خصوصي ، 29 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + رب 
    "موش آزمايشگاهيتيم مادر!"
    خخخخخخ
    ..................................
    گويا!
    ديگه اين پست چيزي بهش اضافه نميشه؟
    خو هرباز ميام مجبورم يه نيگا بندازم کل پستو :دي :پي!
    نه خو هي فکرميکنم يچي اضافه شده ...

    به من چه اصن ! ع!

    چخبراااا؟
    ميگم آپ کن خببببببب؟ بعد مث قديما يه عکس بذار بدون شرح بيام ديگاهمونو راع بهش بگيم !

    پاسخ

    سلام ... حالا نمي‌خواد هربار کلشو نگاه بندازي، اگرم اضافه بشه مث بچه آدم به آخرش اضافه مي‌کنم؛ همون پايينو نگاه کني کافيه! :)))) // "نه خو هي فکرميکنم يچي اضافه شده ..." خب شايد چون اين‌قدر حرف هست که اضافه بشه... اما واقعاً حرفام تو جمله نمي‌يان.. به طرز بدي اون مدل ِ نوشتن و پاک کردن شدم!! :| منتها برا وب ديگه زحمت نوشتن هم به خودم نمي دم چون مي‌دونم تهش بايد بي‌خيالش بشم :)))) :| // اتفاقاً چندبار پيش اومده بخوام يه عکس بذارم، اما هر دفعه ياد شوخياي تو سر اين‌طور پستا ميفتم خنده‌م مي گيره بي‌خيال مي‌شم! :ديييييييي ... :)