• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : اين روزها که مي گذرد...
  • نظرات : 16 خصوصي ، 61 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    مگه تو شعره جورابم داره ؟
    بذار يبار بيام بخونم ببينم جورابش کجاشه
    بعدم حالا دم رفتن وقت داري عکس جوراب گل منگولي هاتو بپوشي عکس بندازي ...وقت نداري روميزي و اتو کني ...ايش ايش..
    اينا بهاااانس خانوم جان ! بعععععله!

    پاسخ

    سلام... بلي داشته بيد :دي .. بدين طريق ترانه رو هم به خوندن شعري طولاني واميداريم :دييييي.. البته اگه حواست جمع باشه، مي توني نخوني، با يه کنترل اف جوراب رو سرچ کني که مجبور نشي اين همه بخوني:دييييييي// آره بهانه س اصن، خوبه؟؟ :ديييي .. واي تران ياد روزايي افتادم که دارم از ديارتون برمي گردم اهواز! يني بايد تا دونه آخر ظرفارو بشورم خشک کنم جمع کنم بعد همه جارو دستمال بکشم (هرچند قبلشم تميز بده خو :دي)، چه مي دونم آبو ببندم گازو ببندم اگه زمستون باشه ايضاً شوفاژا و چه مي دونم خلاصه يه دنيا کار خورده ريزه و الکي که به هر حال بايد انجام بشن! اگرم بيش از يه هفته بخوام اونجا نباشم که بايد يخچال رو هم خالي کنم که وقتي برمي گردم بتونم دوباره ازش استفاده کنم خو :دييي معمولاً لحظه آخرم بدو بدو مي رم آشغالا رو مي ذارم دم در!! باز خوبه اين سطله دقيقاً روبروي خونه س! :دي اون وقت تو اون هير و ويري، ازم مي خواي روميزي هم اتو کنم؟!!! :دي من اون وقت فوقش مانتو مقنعه اتو کنم، اوهوم! :دي ... هه هه اين يادم اومد! تابستون که داشتم برمي گشتم، و خب برا مدت ها هم قرار نبود برگردم خب، ديگه يه دنيا کار بايد مي کردم، بعد يهو دم آخري ديدم جيييييييييغ، مقنعه م اتو مي خواد.. سريع اتوش کردم و خلاصه رفتم. سکانس بعد، دو سه روز بعد توي اهواز! گويا با خود مي انديشد: جييييييييييييييييغ! انگار اتو رو از برق نکشيدم!!! مامااااااااااان پول برق سر به فلک مي زنه :پيييي ... بعد يه کاري پيش اومد تقريباً يادم رفت! :دي ... سکانس بعدتر، يکي دو روز بعدش! جيييييييييييييييييييييييييييغ، بميري گويا، خو يه فکري بکن! :دييييييي .. گوشي رو برداشته و زنگ زدم به خواهرم: کي مي توني يه سر بري اون ور؟ فک کنم اتو روشن مونده! :دي خواهر گرامي: عصر مي تونم برما.. گفتم اوکي، يه هفته گذشته، چند ساعتم روش :دي / سرشب خواهر زنگيدن که نه بابا از برق کشيده بوديش که :)))))) /// حالا با اين اوضاع، روميزي اتو کنم؟! .. جوراب خوشگلامم پوشيدم چون قبلش مي خوام برم با ع جون دمنوش بخورم :پييييييييييييييييييييييي