تحلیل آمار سایت و وبلاگ من چه سبزم امرووووووووووز! - ترجمه ی زندگی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترجمه ی زندگی
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 

به نام خدای رحمن و رحیم

سلام

--------------

حالا بماند چی شد که منی که می خواستم تا آخر امتحانا بمونم تهران، در حالی که وقت نداشتم از جام تکون هم بخورم، سه چهار روزی اومدم اهواز...
:|

بگذریم...

الآن اومدم بگم که...

با وجود همه ی غصه ها.. چیزایی که شاید فقط چند درصدشونو این جا نوشتم..
اما!
نشاطی که عمق وجودم بود بالاخره اومد به سطح!

این قدری که الآن دارم بال درمیارم!

می دونید رمزش چی بود؟

این که بیام خونه، پیش خانوادم! تو بغل مامانم!

چقدر دلم براشون تنگ شده بووووووووووووود!

اومدم بگم الآن خیلی خوشحالم!

این قدری که حال درس خوندن ندارم... :دی
احساس تابستون بودن دارم!

وای این نت پر سرعت هم که خوشیمو رؤیایی تر کرده! :دیییی

خدایا! خانواده ی از جون عزیزترم رو همیشه در پناه خودت نگه دار و حفظشون کن! :)

خدایا، می دونی که تازگیا چقد نگران همه می شم.. عزیزانم رو سپردم دست خودت!

شکرت خدا!

پ.ن.
کلمه ای از این حرف ها به منزله ی بی خیالی به چیزی که منو کشوند اهواز نیست...


[ شنبه 90/10/17 ] [ 10:51 عصر ] [ گویای خاموش ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

در ترجمه به مشکلی که بر می خورم، آن قدر با کلمات دست و پنجه نرم می کنم تا سرانجام پیروز شوم. در ترجمه ی زندگی ام اما... نمی دانم... پیچیدگی متن زندگی متحیرم کرده... متنی آن قدر گویا که لحظه لحظه اش را حس می کنم، و آن قدر خاموش که پی بردن به معانیش بصیرتی می خواهد که ندارم... اما می دانم نباید تسلیم شد؛ باید «زندگی کرد» تا بتوان ترجمه اش نمود... باید به جایی رفت که حیات به معنای واقعی درش جریان دارد... پس به کوچه باغی از زندگی پناه می برم و از آرامشش، زیبایی اش و سادگیش مدد می گیرم، و «زندگی می کنم»؛ شاید روزی گوشه ای از این متن پیچیده را فهمیدم...
امکانات وب


بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 84
کل بازدیدها: 285121