تحلیل آمار سایت و وبلاگ همه دعوتیم به عروسی فرشته ی مهربونی ها! + تولد (پست عید تا عید!) - ترجمه ی زندگی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترجمه ی زندگی
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

----------

 

می خواستم براتون قصه تعریف کنم..

قصه ی خواهران غریب رو..

 

اما حتی حرف زدنمم نمی یاد دیگه..

ازبس که حالم خاص و عجیبه..

ازبس که قصه ی ما تعریف نکردنی ه..

ازبس که...

 

دارم فرشته ی نجات رو گوش می دم و باهاش می خونم..

 

وقتی رسیدی که شکسته بودم

از همه ی آدما خسته بودم

وقتی رسیدی که نبود امیدی

اما تو مثل معجزه رسیدی...

 

 

یادته؟

یادته چهار سال پیش توی چه موقعیتی وارد زندگیم شدی؟

 

یادته این چهار سال چه روزها و شبایی رو با هم گذروندیم؟..

یادته اشکا و خنده هامونو..

یادته حرفامونو؟

یادته آرزوهامونو؟

یادته دردامونو؟ یادته شادی هامونو؟

یادته دلخوشی های کوچیکمونو؟

یادته چه طور توی موقعیت های خاص دست همو محکم می گرفتیم؟

یادته توی اون بحران دو سه سال پیش چه طور پشتم بودی و نذاشتی که بشکنم؟

یادته لحظه به لحظه ی این چهار سال رو؟

 

چیزی دیگه نمی گم از این لحظات، چون شاید هیچ کس به جز خودمون حس نکنه حرفامو..

 

 

و حالا...

 

حالا دارم عروست می کنم! :)

 

وای فرشته، می دونم این پست اصلاً شبیه تبریک عروسی نیست..

می دونم باید قشنگ تر برات جشن می گرفتم..

باید در و دیوار وبلاگمو چراغون می کردم..

باید می خندیدم..

باید برات شاد می خوندم..

باید به همه شیرینی می دادم..

باید...

 

می دونم باید خیلی کارا می کردم برات..

خیلی کارا که وظیفه ی یه خواهره..

حداقلش این بود که توی عروسیت پیشت باشم..

اما می دونی که چرا نمی شه..

حتی با این که یه پایه سفر خیلی خوب و نازنین هم پیدا شد، اما..

تو که می دونی شرایط داغونمو..

 

 

فرشته می دونم امروز باید این جا فقط بگم و بخندم و شاد باشم..

شاد باشم از شادی "تو"..

و خودتم می دونی که چقد شادم به خاطرت.. :)

 

اما عزیز دلم، می دونی حال این روزای منو..

می دونی چی داره بهم می گذره..

 

عمیقاً احساس تنهایی می کنم..

شدیداً حس می کنم که..

 

بی خیال.. هزار بار این حرفا رو زدم و هزار بار آرومم کردی و..

هربار اشکام رو تبدیل به لبخند کردی..

هربار دستمو گرفتی و بهم قوت قلب دادی..

راستش این قدری که تو هوامو داری خودمم تعجب می کنم چرا این همه حالم بده..

اما مطمئنم لااقل تو می فهمی حالمو..

 

 

همچنان دارم فرشته ی نجات رو گوش می دم و باهاش می خونم:


فرشته ی نجات، فرشته ی نجات..

تو جون ازم بخواه، اونم کمه برات!

 

***

 

امشب، هفتم تیر ماه 1392، عروسی یه فرشته س..

 

امشب آبجی کوچیکه ی خودم داره عروس می شه!

 

امشب با یه دنیا آرزو وارد مرحله ی جدیدی از زندگیش می شه..

 

بچه ها بیایید برای فرشته ی نازنینم، که می دونم همه تونم خیلی دوسش دارید، از صمیم قلب آرزوی خوشبختی بکنیم..

بیایید با تمام وجود دعا کنیم لحظه به لحظه ی زندگیش مملو از شادی باشه..

بیایید حتی از راه دور هم که شده، توی جشن عروسیش کنارش باشیم و بهش قوت قلب بدیم..

 

 

بچه ها..

امشب همه مون دعوتیم به عروسی فرشته ی مهربونی ها..

همه دعوتیم..

دعوتیم به صرف شادی و خنده و اشک شوق..

دعوتیم که کنارش باشیم..

که توی شادیش سهیم باشیم..

که توی جشن عروسیش پیشش باشیم..

و..

و با لبخندهامون بهش آرامش بدیم..

لبخندهایی پر از دعا و آرزوهای خوب، که نوید یک زندگی خوب و شاد و سراسر خوشبختیه..

 

 

فرشته جونم..

آقا مصطفی..


پیوندتان مبارک! گل تقدیم شما

 

 

 

 

-------------

 

بعدنوشت:

 

عروس خانوم گلم، یک دنیااااااااا برام ارزش داشت و خوشحال شدم که از توی تالار بهم زنگ زدی..

دو سه ساعت بعدشم از توی ماشین :) .. آخی نازی، بوووووق بوق بووووووق! :))

 

می دونستی چقد دلم می خواد پیشت باشم؛ زنگ زدی و شادم کردی :)

 

 

بهش می گم مگه عروس گوشی می گیره دستش؟! :))

می گه آره بابا، گرفتمش زیر دسته گلم که پیدا نباشه! :))

 

 

**********************

 

بعدترنوشت:

(1392/4/19)

 

 

امروز، یا به روایت شناسنامه فردا، تولد عروس خانوم گلمونه مؤدب

 

تولدت مبارک باشه فرشته ی نازنینم دوست داشتن

 

از خدا می خوام به برکت این روزهای عزیز ِ ماه مبارک، همیشه شاد و خوشبخت باشی :)

 

ان شاءالله که در پناه خدای بزرگ و تحت توجهات معصومین علیهم السلام، همیشه همین قدر آروم و صبور و خندون باشی :)

 

آرزو می کنم در کنار همسر خوبت سالیان سال زندگی زیبایی داشته باشی، و هر سال تیرماه براتون ماه جشن و شادی باشه!

ماهی که هم جشن عروسیتون در اون بوده و هم تولد ِ تو عزیز دلم! دوست داشتن

 

 

 

 

خواهری ِ گلم

اولین تولد ِ متأهلیت مبارک تبسم

 


[ جمعه 92/4/7 ] [ 2:0 صبح ] [ گویای خاموش ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

در ترجمه به مشکلی که بر می خورم، آن قدر با کلمات دست و پنجه نرم می کنم تا سرانجام پیروز شوم. در ترجمه ی زندگی ام اما... نمی دانم... پیچیدگی متن زندگی متحیرم کرده... متنی آن قدر گویا که لحظه لحظه اش را حس می کنم، و آن قدر خاموش که پی بردن به معانیش بصیرتی می خواهد که ندارم... اما می دانم نباید تسلیم شد؛ باید «زندگی کرد» تا بتوان ترجمه اش نمود... باید به جایی رفت که حیات به معنای واقعی درش جریان دارد... پس به کوچه باغی از زندگی پناه می برم و از آرامشش، زیبایی اش و سادگیش مدد می گیرم، و «زندگی می کنم»؛ شاید روزی گوشه ای از این متن پیچیده را فهمیدم...
امکانات وب


بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 84
کل بازدیدها: 285112