به نام خدا
سلام
بله انگار مفهوم دوراهي رو خوب ميرسونه
اما اين دوراهي خيلي پيچيده هست. هر دوشون موازي همن و هر دو يه جا ميرن.
تا بينهايت که نگاه کنيم ميبينيم فرقي بين دو راه وجود نداره.
اما يه فرق هست . اونم اينکه تو يکي از اين دو راه ممکنه، يه قطار از روبرو در حال اومدن باشه
اون وقت خطر تصادف وجود داره. شايدم تصادف خطرناک نباشه و فقط دو قطار نزديک هم توقف کنن و مسافراشون بيان پايين و با هم آشنا بشن. :) (فکر کنم اين يکي قشنگ تره :) )
اين پرانتز آخري مربوط به شکلک نيستا. پرانتز بسته شده فقط همين :دي
داشتم ميگفتم. اما اگه وقتي اين قطار از مه در اومد فکر کنم تو روشنايي معلوم ميشه متروکه نيست و توش پر آدمه. دست کم از هر کدوم يه کوپه پر آدم. آدمايي که شايد هم ديگه رو ميشناسن. آدمهايي که شايد بعد يه مدت طولاني همديگه رو ميبينن. آدمهايي که شايد فقط تعريف هم رو شنيده بودن و حالا همديگه رو ميبينن و... .
:)
اين هم تحليل من
ببخشيد نذاشتم تحليلي براي بقيه بمونه. هرچند هنوز يه عالمه تحليل ديگه داره که اونا ميذارم براي بقيه :دي
سلاممنظورم تقريباً همين چيزي بود که نوشتين
البته شما تو اين تجربياتتون براي يه مدت کوتاه بخشي از داستان شدين
اما اوني که من ميدونم تو همين مدت کوتاهي که بخشي از داستان شده بود، يه داستان زندگي واقعي رو براي خودش رقم زد.
يعني همون قطاري که توش بود سکانس تو قطار رو يه گره مجکم زد به زندگيش :)
نميدونم متوجه شدين يا نه
بذاريد ساده بگم. آغاز يه زندگي که آشناييش تو قطار بوده :)
قطار، مي رود آهسته روي ِ ريل دلمقطار، مي رود اما خلاف ِ ميل دلم...
بسي خشنگ است..