• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : يادداشت هاي گوياي 13 ساله (2)
  • نظرات : 11 خصوصي ، 47 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      >
     
    + تفلد 
    سلام گويا
    آخي
    شه ناز مينوشتيييييييييييي
    هنوزم روزنگار داري ؟
    چه کار قشنگيه بهترين راه براي ثبت لبخندهاست وقتي غم هارو مي نويسيم و بعدتر ميخونيم يه حسي ميگه که چقدر خوب موفق شديم اون دوران رو پشت سر بذاريم
    پاسخ

    سلام ... ممنون :) ... راستش نه، يني فقط گاهي يه چيزايي مي نويسم، اما روزنگار نيست، چرت و پرتاي شخصي ه ;) .. البته از برکت کامپيوتر و نت(!) ديگه دست به قلمم کمتر شده! :|
    + رزيييييييييييييييييي 
    سلامممممممممممم
    خوبي گوياي 13 ساله؟؟؟
    بالاخره تلفنمون دريت ششششششششششششد هورااااااااااااااااا
    واي گويا چه بامزه بود ياد خاطرات خودم افتادم
    چقد خوبه ادم خاطراتشو هميشه بنويسه خوندن اين ها بعدها خيلي جالبه واسه آدم
    اصلا كلا مرور خاطرات كودكي قشنگه چه شاد باشه چه غمناك


    پاسخ

    سلاااااااااااااام! خوبم، تو خوبي آبجي ه گوياي 13 ساله؟ :) .. به سلامتي :) .. آره، يه حس خاصي داره، انگار يه دنياي ديگه (که سال ها پيش مال خودمون بوده و الآن ديگه يادمون رفته يا برامون کمرنگ شده) يهو جلو چشممون زنده مي شه! :) ... چه خبرا؟ به تلفنتون بگو اينقد قاط نزنه که بيشتر بياي نت خو! :( دونخطه بوس :)
    + رب 
    سنگ پا رو خووووووووووب اومدييييييييي (((((((((((((:)))))))))))))

    من هم بسي تبريک داشتم و خوشحال شدم ..:)

    نه ديگه اون که بعد از پروپوزال دفاع کنيم مال بچه باهوشاس من که ميذارم همون آخر ترم چهار...
    پاسخ

    :دي ... :) ... يه زموني به اونايي که آخر ترم چهار دفاع مي کردن مي گفتن باهوش! امان از اين قوانين بووووووووووق! :( پس لابد امثال من عقب افتاده ي ذهني تشريف داريم ديگه! :P: // ههههه فک کن! تو زودتر از من دفاع کني حتي! :دي يا حداکثر در يک زمان در حال کچل شدن باشيم! :پي ////// تران؟ ديروز زنگ زدم به خواهرم، گفت الآن کتابخونه ملي هستم! اينقده دلم خواست :( .. ميگم مي ري که هنوز؟
    + دختر همساده 
    آره بياين ... خب کسي که ميره سفر با خودش خوراکي م ميبره ديگه
    خب شما که خوراکي ميخرين که 20-30 تا بيشتر بخرين :))
    دستتون درد نيات
    پاسخ

    من که واقعاً مشتاقم برا جلسه ي دفاع تو و حس باشم! البته اگه بخوايد بازديد پس بديد ممکنه دست و پامو گم کنم :پييييييي (يني مي ترسم هول کنم جلوي شماها :پيييي دونخطه کم رو :ديييييي دونخطه شوخي مي کنم من پرروتر از اين حرفام :پي) ... تراااااااااان! :دييييييييييي (((:::))) // بعدنوشت: مهمونا خودشون پذيرايي کنن؟ مي گم سنگ پا هم خريدي از اونجا مگه؟ :ديييي ;) :بوس
    + خودم! 
    به نام خدا

    سلام

    ---------

    وااااااااااي بچه ها! بريد وبلاگ قطره هايي از دريا... (وب جناب برزخ)
    من که خيلي خوشحال شدم :)
    پاسخ

    :)
    + رب 
    والا نه استاد مشخصه نه موضوع نه هيچي:|
    من نميدونم چرا آخههه
    اون اوليه اسمش چي بود پروپوزال؟ نه ..آره ؟ نمدونم همون که اول بايد ببريم بايد اونو تا امتحانا بهش بديم ...
    من اصن مخم تو اين چيزا نيس الان اصنننننننن !
    يني اصن تو مخم نميره که پايان نامه بايد بدم الان!

    پاسخ

    اي خداااااااااا! تا امتحانا پروپوزال بدين بعد ييهو بعدش دفاع؟!! باباااااا، اصن تا شيش ماه بعد از تصويب (و نه صرفاً ارائه ي) پروپوزال نمي شه دفاع کرد که! يني خو همون تا قبل از شروع ترم مهر سال بعد، يني پايان ترم چهارتون! ولي خو بازم زوده.. يني خو بهترين حالتشه..
    + رب 
    خب بس که ايران کم پيداس خو
    اصن حس کجاس؟
    P:
    پاسخ

    :دي حالا کم پيداست که هست، ديگه اسم نوشته و تازه آواتارشم که اون بغل ه :ديييي .. بميرم الهي، ازبس علوي اذيتتون کرده ديگه! :( :دييي ... مي گم تران؟ برا دفاعت منو هم دعوت مي کني؟ بعد اونوخ برا پذيرايي نسکافه هم مي دي ديگه؟! (:q يني مي خوام ببينم مي صرفه اون همه راه بيام تا يوني تون يا نه؟ :پيييييي ... حس؟ تو هم مياي؟ :دييي دونخطه يارو رو تو ده راه نمي دادن سراغ کدخدا رو مي گرفت! :دي (خواستم يه ضرب المثل مناسب تر بگم، ترسيدم به حس بي احترامي بشه خو :( اگرچه در مثل مناقصه!!(:پييي) نيست! :پي)
    + رب 
    دقيقا بهت گفتم که استرس بدم بهت
    يني گفتم نکنه همچين چيزي باشه و بي خبر باشي
    خب منم بايد تا اخر اين ترم دفاع کنم ديگه :|
    مستر علوي فرمودن اين به هوش شما بستگي داره که بتونين اين ترم دفاع کنين يا نه :|
    جالب اينجاس که من هيييييييييييييچ موضوعي ديگه در ذهن ندارم حتّي!
    پاسخ

    تا آخر اين ترم؟!! بابا تو الآن ترم سه هستي!! حالا گفتن 5ترمي نشه، ديگه نگفتن که چهار ترمم نباس بشه که!! اونم الکي گفته برا خودش! آخه برو بهش بگو کدوووووووم دانشجوت تا حالا سه ترمه تموم کرده درسشو؟!! در بهترين حالت مي شه چهار ترم!! مگه شما دانشجوي ترم 4 هستيد که اين طوري حالگيري مي کنه؟! اي بابا :(
    + رب 
    (خب پولداريم تخم مرغ زياد ميخريم :))

    آيا ميدانستي ؟
    نچ نميداني
    نه بذار بگم
    ميدونستي قانون جديد اومده که نميشه 5ترمه شد؟
    يني الان ما رو اجبار کردن پايان نامه برداريم يني من الان واحد پايان نامه دارم اين ترم!:| خب؟ بعد فقط هم ترم ديگه ميشه تمديدش کرد! نه بيشتر !
    پاسخ

    پز نده خو منم يه عالمه تخم مرغ ميارم وبت خو! :دي ... اتفاقاً قبلاً يه سري خواهرم صحبتشو مي کرد، مي گفت دانشگاه شريف همچين کار خوشگليو داره مي کنه! اما ديگه نمدونستم قراره دامنه ي اين طرح زيبا گسترده ترم بشه!! تراااااان! يوني ما همچين طرحي فک نکنم باشه! يني اگه بود مي گفتن خو! واي تران استرس بدي انداختي تو وجودم!!! اما نه! اگه بود بايد مث شما از ترم 3 بهمون مي گفتن! دونخطه استرس! ... ههههه تران، فک کن! سه ماه ديگه من بخوام دفاع بکنم! :پي فقط مشکل اينجاس که چيزي براي دفاع ندارم!! :دييييييييييييييييييييي ...... حسسسسسس؟ کجايي مادر؟! نظر شوما چيه؟! يه کم تحقيق کن تا منم خودمو برسونم تهرون.. ... حسسس؟ يادته ديشب چي بهم گفتي؟! نکنه داره تعبير مي شه! :پيييييييي يه عالمه زبون و شکلک تمسخر و اينا! :دي (ايضاً براي خودم، اما بيشتر براي تو، مي دوني که چرا؟! :دي)
    + رب 
    آها اينم بگم

    منم شديد موافق آپ خاطره ايت هستم
    يدونه ازون يکي دفترت بذار ...همون که گفتي خاطرات ضايعت و توش مينوشتي P:
    پاسخ

    خاطرات ضايعمان را با خاطرات ضايعتان مبادله مي نماييم! :q
    + رب 
    خب آخه نوشته منم دفترخاطرات هامو فلان ..
    يني جمله ش يجوري بود که انگار چندين تا دفتر و اينا داشته ..

    گويا !
    هفته ديگه همايش تلسيِ...هزينه ش فککنم 100 تومنه و مدرک ميدن ...نمدونم مدرک چي چي !:دي
    دکتر علوي ميگف پولي ه و اينا..
    عرضه مقاله فرستادن که نداشتم :دي بيا ثبت نام کن بعد منم بعنوان همراه ببر تو :دييي
    پاسخ

    تران؟! اون که ايرانه!! :ديييي ... بعد اونوخ من برا اين مباحث تيچينگي پول ميدم يني؟ :دييي اما خو به عنوان يه گردش علمي بد نبيد! :پي .. من 15 درصد از هزينه که همانا هزينه ي ناهار و پذيرايي مي باشد را پرداخت مي نمايم، تو هم 85 درصد باقيش که براي بخش علميشه! :دييييييييييييي بعد اونوخ تو برو سخنراني گوش بده من مي رم بخور بخور! q:p .. خو باشه به تو هم تعارف مي کنم :ديييييي من آماده م، کي بريم کجا بريم؟! ((:)))
    + رب 
    آخ بذار اونو گفتم اينم بگم !:دي الان يادم افتاد!

    اون خانوم معلممون اگه نمي نوشتيم يا از يه صفحه کمتر ميشد يا تکراري بود جريممون ميکرد..
    پولي! 100 تومن 200 تومن تااااا ...
    و من موندم اون پول خوردن داشت؟
    پاسخ

    سلام ... هاااااااااااه؟!! Oo !! شوخي مي کني؟! بعد اونوخ مگه پولارو خودش برمي داشت؟!! يني مثلاً شايدم خرج کلاس مي کرده، کتابي هزينه ي آموزشي اي چيزي! نه؟! .. عجبا! زمون شما عجب آدمايي پيدا مي شدنا! :دي
    + رب 
    حس چقد خاطره بنويس بوده!
    من يه دفتر اجباري ديگه هم داشتم که مطمئنم از نفرت همون سال انداختمش دور..
    معلممون مجبورمون ميکرد (فککنم اول راهنمايي) هرررررررشب روزانه هامونو بنويسيم اونم يک صفحه!!
    ميدوني يک شب خوبه ..يک هفته خوبه ...نهايت ديگه يک ماه !1
    ولي خب بعدش کم مياري ! چي بگي آخه!
    آخه نمي شد همه کارامونو که بنويسيم که !
    خلاصه ازون دفترم حالم بهم ميخورد همش تکراري و مسخره بود ..مخصوصا که عمومي هم بود يني بايد رسمي و عمومي و اينا مينوشتي براي نمره گرفتن :|
    پاسخ

    سلام ... حس؟! حس خاطره بنويس بوده؟ مگه حس هم جايي خاطره نوشته؟ دونخطه گيج! ... وااااااااااااااااااي! چه کار مسخره اي!!! اوف!
    + 2066 


    يا آلاه

    باز ما سه چار روز حواسمون نبوووتاااا ببين چيا ميگن پشت سر آدم

    اولا تکذيب. هک چي چي بيت؟

    من دلم ميخواد همينطور پشت سر هم احتمالات ممکنو امتحان کنم تا بالاخره رمزش پيدا بشه. ربطش به هک چيه؟

    بعدشم اين 666 چيه؟ اين اعداد و ارقام شيطاني به ما نميچسبه.

    دفعه ي ديگه بيام بينم اوضاع همينطوريه ...

    هوم هيچي خب

    پاسخ

    سلام ... اونوخ مي شه چند تا از احتمالاتتون رو بگيد؟ :متفکر! نه يني مي خوام بدونم چيا در مورد ما مي فکرين؟ دونخطه ديگه خيلي متفکر! :دي :-> ... دفه ديگه چي؟! :ابروبالا ابرو پايين :دييييييي
    + سبو 

    ساعت از نيمه، قدّ دوانگشت باز گذرونده از شب و من، به احتساب اين نوبه که باز شد، به تعداد روزهاي هفته م بعلاوه چند ساعت، جمع دفعاتي بود که به زانوي دق نشوند منو اين پارسي بلاگ... و اما...

    به نام سلام!

    دوس دارم اين نوشته هاي "گوياي 13ساله" رو!

    زياد تا :)

    بچه ها (خودمو دلم با چندتا از اطرافيان!!!) درخواست تخمه اضافه داديم؛ ميشه قد تموم شدن اين چند کيلو تخمه و پرپر شدنه گل هاي آفتاب گردونه باغ بابا بزرگم، اين يادداشت ها رو بطولين؟! :دييي

    ممنون ميشم!... جدي يم مزه داد..

    (اينکه کم پهنام، والا تقصيره پارسي بلاگه و ايده ي صفحه نوشتاري نظراتش! ببخشيد بهر حال! ممنون...)

    پاسخ

    سلام ... من از طرف خودم و پارسي بلاگ از شما پوزش مي طلبم! :دي :) ... نه ديگه، همين طوريشم ملت دارن توي وباي همساده آرزوي هرچه زودتر بهشتي شدنم رو مي کنن (:دييييي) به خاطر اين که چنين نوشته هايي رو باب کردم :ديييي ... "پرپر شدنه گل هاي آفتاب گردونه باغ بابا بزرگم".. چقد از اين جمله خوشم اومد! :) ... ممنونم :) .. حالا اينو هم مي ذارم پيش بقيه ي درخواستا، اگه زياد شد شماره 3 اِش رو هم مي ريم :ديييييي دونخطه بي جنبه! :دي // پ.ن. دونخطه گوجه گنديده س که داره مياد طرفم! :پي
     <      1   2   3   4      >