• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : اگر عشقت گناه است...
  • نظرات : 11 خصوصي ، 38 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + تران 
    بيخيال بابا !
    با اعتماد بنفس بگو آهنگه همينه که هس!
    کي به کيه !
    دفعه بعد خو با کيفيت خوبشو ميذاري خو ...
    ديگه اين ناراحتي داره آخه!
    ....................................................
    امروز تو سرويس غيربهداشتي وسايلمو گذاشته بودم اون بالا که چادرمو درس کنم .. يکي ديگه هم وسايلشو گذاشته بود و داشت ! بگم چيکار ميکرد؟!!:دي نههههههههه داشت يکار ديگه ميکرد! خب بگذريم!
    خلاصه اومدم وسايلمو بردارم که نمدونم چي به چي خورد که گوشيش پرررت شد کف زمين و هزااااااااار تيکه شد!!
    يني ديده بودم گوشي تيکه تيکه شه اما نه اينجوري ديگه! خلاصه شروع کرديم به جمع آوري تکه ها ... همه ش پيدا شد جز يه تيکه شيشه کوچولوي جلوي فلشش! همون شيشه بي رنگه !
    حالا فککن رو سراميک سفيد و خيس مگه همچين چيزي پيدا ميشه ؟
    ديگه خسته شده بودم اونم هي تعارف ميکرد که مهم نيست و برو و اينا... اومدم برم که ...زير پام يچي حس کردم!
    جييييييييغ پيدا شد!
    ايول

    خاطره نويسي و داشتي!
    پاسخ

    سلام
    آخه نمي دوني چه حس خوبي نسبت به اون آهنگ داشتم! هق!
    وگرنه در حالت کلي زيادم مهم نيست.
    --------
    واااااااااااي!
    اون وقت از زير پات سالم دراومد؟!
    خرد و خاکشير نشد که؟!
    !!!
    تران امروز شديداً حس کتابخونه رو داشتم!
    يعني اين قدر از تکراري بودن روزام خسته شدم که درس خوندن برام سخت شده! يعني بي حوصله در حد چي!
    گفتم مثلاً برم کتابخونه هم تنوع باشه هم بلکه تحت تأثير محيط يه کم درس هم بخونم (آره جون خودم، مي خوام برم گردش :پي)!
    اما اين يه هفته اين قدر چيز ميز براي درس خوندن بايد دم دستم باشه (انواع کتاب و جزوه و لپ تاپ و چه و چه)، که نمي تونم همه رو با خودم بار کنم اين ور اون ور!
    هوم!
    شايد در فرجه امتحان هاي بعدي مزاحم شديم! هوم..