• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : مشق ِ عشق...
  • نظرات : 5 خصوصي ، 33 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + رب 
    "مدت هاست دلم مي خواد توي خيابون، بيابون، کوه، چه مي دونم يه جايي، بدوم و دااااااااااااااااد بزنم!"
    يموقع هايي انقددد اين حس ميگيرتم!
    شنيدم تو يکي ازين بلاد هاي(!) همساده .. يه مکان هايي هس (مث اينجاهايي که برا بچه ها ميذارن تشک هاي بادي و فنردار و اينا که بچه ها روش ميپرن و جيغ ميزنن و ذوق ميکنن ...)براي بزرگاس و کاملا رايگان... پاشو بريم يسر جيغ و داد کنيم برگرديم!!

    .................
    چقدر اين آپ جديدت حس خوبي داره :)
    پاسخ

    سلام
    ايول پس بزن بريم! :پييي
    -------
    ممنونم :)
    پس ديگه تا مدت ها از آپيييييليز خبري نيست ديگه؟ :پي
    با تشکر، ستاد بي جنبه ها
    :پي
    مي دوني ترانه از کجا يهو رفتم توي حال و هواي اون روزامون با بچه ها؟ :دي
    آخه يهو يادم اومد يکي از دوراني که اون نوع کل کل رو با پسرا داشتيم با اون بچه ها بود :دي (همون پسرا شيرن و همون دخترا گل لاله و اينا :پييي )
    يهو رفتم توي خاطرات اون دوران...
    ههييييييييي روزگار... باورم نمي شه حدود بيييييييست سال از اون دوران گذشته! :| (20 رو ميانگين گرفتم، چون از يکي دو سال قبلش رو يادم مياد توي اون جلسات تا چند سال بعدش..)
    يادمه يه زموني خاطراتمون برمي گشت به مثلاً فوقش 7-8 سال پيش، و برامون جالب بود که مامان باباها مي گفتن مثلاً 20 سال پيش فلان و اينا.. حالا خودمونم...
    ههههييييييي مي بيني تران...