• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : قطار، مي رود آهسته روي ِ ريل دلم...
  • نظرات : 7 خصوصي ، 48 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    به نام خدا

    سلام
    منظورم تقريباً همين چيزي بود که نوشتين

    البته شما تو اين تجربياتتون براي يه مدت کوتاه بخشي از داستان شدين

    اما اوني که من مي‌دونم تو همين مدت کوتاهي که بخشي از داستان شده بود، يه داستان زندگي واقعي رو براي خودش رقم زد.

    يعني همون قطاري که توش بود سکانس تو قطار رو يه گره مجکم زد به زندگيش :)

    نمي‌دونم متوجه شدين يا نه

    بذاريد ساده بگم. آغاز يه زندگي که آشناييش تو قطار بوده :)

    پاسخ

    سلام
    چه قشنگ :)