وبلاگ :
ترجمه ي زندگي
يادداشت :
پرت و پلاهاي يک خاموش...
نظرات :
2
خصوصي ،
20
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
آسمان مهر
سلام.
چي بگم!
من که اصلا دوست ندارم برگردم به اون روزا!
فکر هم نکنم که دلم برا اون موقع ها تنگ شده باشه!
برا ما که همش سختي بوده تا حالا!
نميگم بد بوده ها!
خدا رو شکر.
ولي بهونه اي ندارم که بخوام براش آرزوي برگشتن به گذشته رو داشته باشم!
...
:|
پاسخ
سلام... خوب هستيد؟... راستش منم اصلاً، تأکيد مي کنم اصلاً دلم نمي خواد اون روزها برام تکرار بشن! يعني به قول خواهرم اين قدر زحمت کشيديدم تا برسيم به اين جا (حالا خوبيم يا بد بالاخره به يه جايي رسيديم)، حالا کي حال داره دوباره از اول... اما ببينيد، من اون طور نمي خوام که! فقط گاهي دلم مي خواد تنها يه روز توي يه موقعيتي مثلاً توي بچگي باشم! اين حسيه که خيلي ها دارن! نمي دونم متوجه منظورم هستيد يا نه؟ :) ... البته خب مسلماً اين دغدغه ي اصلي هيچ کس نيست :)