• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : كي؟ چي؟ كجا؟!!
  • نظرات : 4 خصوصي ، 16 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام گويا جونم

    امان از اين سوء تفاهمات ...

    فكرشون را رها كن گلم ...

    امروز سفرنامه ي مشهدت را خوندم و واژه واژه متنت دلم را لرزاند ...

    خوشا به سعادتت

    و خوشا اون افطاري كه روي بال فرشته ها توي آغوش خدا نوش جان كردي ...

    مي دوني فرق من با تو چيه؟

    ديروز از خودم دلگير شده بودم ...

    چون توي اين ماه دو موقعيت شتافتن به پابوس امام برام پيش اومده اما من اولي را كه نرفتم هيچ، دومي را هم نمي رم ...

    خيلي بدم ... نه؟

    دعا كن حالا كه توفيق نداشتم حداقل شرايطي پيش بياد كه تا اخر سال جبران بشه ...

    راستي الان بچه هاي نصف جهان تبيان اكثرشون مشهدند ...

    يادم باشه بعد از ظهري بهشان زنگ بزنم ...

    قدر خودت را خيلي بدان گلم ....

    مي دونم لحظه ي وداع چه حالي داشتي

    و باز هم خواهش مي كنم كه به خاطر سوء تفاهمات خودت را اذيت نكن ... باشه گلم؟

    پاسخ

    سلام... ممنون شقايق جونم، لطف داري... ان شاء الله به زودي قسمتت مي شه كه بري؛ اصلاً هم بد نيستي!! خب لابد شرايطشو نداشتي بري ديگه، وگرنه رفته بودي. مي دوني؟ از ديروز تا حالا دو سه بار كامنتت رو خوندم و هربار كه به اون جا رسيدم كه گفته بودي دعا كن تا آخر سال جبران بشه، هربار يه حسي درم زنده مي شد كه كاش تا آخر سال بتونم يه بار ديگه برم :) خلاصه عجيب حس رفتن درم زنده مي شد! الآن امام رضا مي گه ديگه روتو زياد نكن!! كه البته مطمئناً اين قدر رئوفه كه همچين حرفي نمي زنه... التماس دعا دارم گلم