وبلاگ :
ترجمه ي زندگي
يادداشت :
قطار مي رود آهسته روي ريل دلم.. (شماره ي چندشه؟ :دي)
نظرات :
10
خصوصي ،
30
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
بانو
بابا خواهرها ديگه هموني که گف واس نماز صب متوجه نشدم تو اومدي پايين...
منم درباره اين قسمت آخرت ميخاستم بگم که ديگه دکي گف قشنگ نوشتي صداي خسته چرخ چمدون رو هم مي شد شنيد...
قطارنامه برگشتنتو به اهواز نمي نويسي؟؟؟
کلهن جنوبيا سبزياشون ادويه هاشون و ميوه هاشون زبونزده...
پاسخ
آهاااااااان! :) // ممنون :) / نه گلم، هم حس نوشتنشو ندارم هم يه جورايي بود که نوشتنش سخته. يه خانوم بسيار وراج بود که چرت و پرت زياد مي گفت. اگه بخوام بنويسم بايد کلي فکر کنم تا جزئيات يادم بياد، اما واقعاً علاقه اي به فکر کردن به حرفاش ندارم.. // اون که بله :)