• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : قطار مي رود آهسته روي ريل دلم.. (شماره ي چندشه؟ :دي)
  • نظرات : 10 خصوصي ، 30 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مامان بانو 
    سلام
    به جان خودم همشو خوندم...
    خواهرا دوقلو بودن؟؟؟خوشبحالشون منم آبجي ميخام:(
    چه حوصله اي داشتياااااااااا که کارتون ببيني من اگه جات بودم بيشتر دلم ميخاست برم لب پنجره برهوت و نگاه کنم يا اينکه سرک بکشم تو واگناي ديگه...من اصن تو قطار يه جا بند نميشم...
    با توصيفاتت از قطار ياد قطار سبز تهران-تبريز افتادم خيلي نسبت به قطارهاي معمولي 6 صندلي ه ما شيک تر بود 4 صندلي با دري شيشه اي داشت...وسايل پذيراييم رو ميزا مهيا بودش...
    پاسخ

    سلام ... ممنون که وقت گذاشتي گلم :) / آبجي مي خواي؟! پس بنده اينجا هبيجم؟!! :( ;) / اينقده خسته بودم که اصن حال کار ديگه اي نداشتم خب.. تازه من زياد عادت ندارم تو قطار اين ور اون ور برم؛ يني تنهايي زياد جالب نيست.. / آره اتفاقاً منم ياد اون تعريفت افتادم، با اين تفاوت که اين کوپه سايزش مثل کوپه هاي ديگه بود، اما يادمه تو گفته بودي اون بزرگتر بود انگار.