ميگم ميخواي مث وب خودم شماره هم بزنم برا پستم :))

2. اين هفته غذاي اداره خوب بود . نه حشره بود نه خورش آبکش شده..

آخه قيمه هاشون سيب زميني سرخ کرده س که تو خوش ريختن و بعد درش آوردن! يني قيمه نيس ! فقط سيب زميني هاي خيس شده س که گاها بهش لپه چسبيده :))

قورمه سبزيش هم انگار خورش که درس شده يه ديگ آب روش ريختن ، بعد ديگه هم نزدن همونطوري اون آب جديد خورش و ميارن برا ما ميشه خورش قورمه!

آها ! فقط ديروز ماهي بود؛ ازين ماهي درسته ها که با همه اعضا و جوارح ماهي ميذارنش سرخ ميکنن ..انقد بد بوددددد اصن انگار داشتم سرشو ا تنش جدا ميکردم خيلي لحظه دردناکي بود .هيچوقت راجبه ماهي اينجوري اساساتي نميشدما ..

هوم همين فعلا

P; ممکنه پي نوشت هم داشته باشم فعلا معلوم نيس ! خخخ خيلي پي :دي

مث عيدا که مهمونا ميان فيلم ميبينن ميرن خونشون !:))

من تصادف کردم ...

خيلي هم خوب

تخصير من نبوداااا طرف اصن گواهينامه هم همراهش نبود ولي ته ش پليش من و مقصر دونست.

ايششششششششششششش وبم درس نميشه پست بزنم خب

چارشمبه يه خبر خيلي خشنگ بهم رسيد.

از صبحش منگ بودم . ولي اونروز استثنائا خوب رانندگي ميکردم

امروز گفتم عمرا ديگه من بچه هارو نميرسونم ! خواستم بزنگم آزانس ، يه سوييچ آوردن دادن دستم . منم هويجور با ترس و لرز که هي خداااا مدير کل واستاده ، من ماشين و سوار شم و اينا ...خدايا توبه !:دي خداوندا ببخشيد که تو ماشين آقا نشستم ، استغفرالله:پي

خلاصه نشستم و داشتم ميرفتم بيرون از پارکينگ .همينجوري داشتم ميرفتم و ميرفتم و ميرفتم کههههه يهو همه با هم جيييييييييييييييييييييييييييغ :)))) افتاديم تو باغچه عميق! خخخخخ تلاشم و کردم بيام بيرون نشد ...خدايي خيلي کرکرخنده بود ...منم رفته بودم تو مود خنده ديگه نميتونستم جلو خندمو بگيرم حالا!:دي بعد فککن کلللللي تلاش کرد با سختي و آجر و نمدونم چه وسيله اي ماشين و دراورد بعد خيلي ريلکس سوييچ و داد دستم گفت بفرماييد

يني دهنم وا مونده بوداااا oO انگار زوووره من رانندگي کنم !!!

چرا هرچي زنگ خونتون و ميزنم در و وا نميکني همساده؟ ميرم خونه روان اينا ميشينم چايي ميخورماااا :))

2. چندروز ديگه ينيييييي؟

3.:(

4. از يسري تغييرات خوشم مياد ..همين حذفيات دوران کودکي .. ولي نه همش

منم خاطره شيريييييييين شيرکاکائويي دارم :) تازه چندوقته پيش هم رفتم که بازيابي ش کنم ، آقاهه بهم خندبد :ايش! :دي

بعد جيغم يکي يکي مسئولان تماس ميگرفتن که چي شده..

منم خيلي آروم و اينا گوشي و برميداشتم ميگفتم يکي از بچه ها حشره ديده :پي!!

شانس آوردم مدير خودمون اونموقع نبود

از در که ميريم بيرون دوربين نصب شده ...چون قبلا نبود هنوز عادت نکرديم ...منم رفتم کمک يکي از بچه ها که وسايل و از تو راهرو بياريم تو ....همونجوري لختتتت :)) رفتم تو راهرو...يني جيييييييييييغ بودااااااااااااااااا خاااااااالص و بنفشششششش

خيلي حال داد ازون جيغايي که بعضي وقتا حسش مياد و لازمه !

"تو برو همون شيرخشکتو بخور فعلاااااااا"
جييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييغ:))) خودتو مسخره کننننننننننننننننننننننن

:))

امروز سرکار يه جييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييغ بنفشي کشيدم که مپرسسسسسp;

ولي من بچه بودم، خيلي کوچيک بودم.... يادمه تو لگن ميشستن همه ليوانا رو... آخر چندشي :|

عيدتون مبارک. ايشالا شيرکاکايو تو اين دوسه روزه تعطيلي هم گيرتون بياد و عيداتون خوشمزه شه :دي

مورد 3 رو قشنگ نوشتين! خيلي "ايول" :دي