• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : عيدتون مبارک :)
  • نظرات : 2 خصوصي ، 17 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + رب 
    خب بذا همين جا بپستم !
    من تصادف کردم ...
    خيلي هم خوب
    تخصير من نبوداااا طرف اصن گواهينامه هم همراهش نبود ولي ته ش پليش من و مقصر دونست.
    ايششششششششششششش وبم درس نميشه پست بزنم خب

    چارشمبه يه خبر خيلي خشنگ بهم رسيد.
    از صبحش منگ بودم . ولي اونروز استثنائا خوب رانندگي ميکردم

    امروز گفتم عمرا ديگه من بچه هارو نميرسونم ! خواستم بزنگم آزانس ، يه سوييچ آوردن دادن دستم . منم هويجور با ترس و لرز که هي خداااا مدير کل واستاده ، من ماشين و سوار شم و اينا ...خدايا توبه !:دي خداوندا ببخشيد که تو ماشين آقا نشستم ، استغفرالله:پي

    خلاصه نشستم و داشتم ميرفتم بيرون از پارکينگ .همينجوري داشتم ميرفتم و ميرفتم و ميرفتم کههههه يهو همه با هم جيييييييييييييييييييييييييييغ :)))) افتاديم تو باغچه عميق! خخخخخ تلاشم و کردم بيام بيرون نشد ...خدايي خيلي کرکرخنده بود ...منم رفته بودم تو مود خنده ديگه نميتونستم جلو خندمو بگيرم حالا!:دي بعد فککن کلللللي تلاش کرد با سختي و آجر و نمدونم چه وسيله اي ماشين و دراورد بعد خيلي ريلکس سوييچ و داد دستم گفت بفرماييد
    يني دهنم وا مونده بوداااا oO انگار زوووره من رانندگي کنم !!!
    پاسخ

    لطفاً دوستان بيان کامنت هاي پست ترانه رو هم همين جا بذارن خو! آخ جون کامنتدونيم شلوغ مي شه! PP:)) // تصادف؟ :( چه طور بود خو؟! چيزيت که نشد؟؟ ترانه و پرايدش خوبن که؟! // خو چرا آدمو کنجکاو مي کني؟ خو بگو چه خبري؟ :q //ماشين ِ کي بود؟ مديرکل؟! واي دلم خواست همکارت بودم خو :qqq يه کم مي خنديديم خو :)) / خب قبولت دارن :))