• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : قطار مي رود آهسته روي ريل دلم.. (3)
  • نظرات : 9 خصوصي ، 36 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + پياله 
    قطار سواري (!) لذتبخشه برا من! هرچند که هربار که توي مسير خروج از زادگاه حسي بدتر و سنگين تر از شما اگه نداشتم، کمتر نبوده!!!
    هميشه تخت بالايي رو دوست داشتم؛ و هميشه خوابيدن رو! :دي
    ...
    و اينکه... اين چندتا جمله تون!...
    - "توي نماز، همين طور که کارهام توي سرم رژه مي رفتن...." ... هه هه! فک ميکردم توي اين مقوله تنهام! روم نميشد بگم! ؛) ...دقت کردين اگه چيزي رو کلا فراموشم کردين، سر نماز ياد آدم مياد؟ :دي
    - "موضوع فقط برداشت آدم ها از خودم نيست..."
    آره والا! اين روزا موضوع بيشتر برداشت آدم هاست از حساب بانکيشون! :دي (اين حرف سياسي نبودا! اصلا...)
    پاسخ

    سلام

    منم طرفدار تخت بالايي هستم! :))

    براي اون جمله ي اول:
    دونخطه خجالت! :پي اتفاقاً وقتي مي نوشتمش حواسم بود که دارم خودمو رسوا مي کنم :پي

    اوهوم.. خب واقعيته ديگه :|


    براي جمله ي دوم:
    دونخطه هوم؟ دونخطه ابرو بالا پايين
    :))