وبلاگ :
ترجمه ي زندگي
يادداشت :
گويا و پستي از داخل کافي نت! :)) + ادامه ش از داخل خونه! :)))
نظرات :
1
خصوصي ،
45
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
خوشحال
امروز سوار تاکسي شدم (جلو!) کمربندمو بستم!
حال ميکني چه خواهرزادهي بافرهنگي داري؟!
تازه اين پستتو نخونده بودم هنوز!
پاسخ
سلام
خب مي دوني که ما کلاً يک خانواده ي بافرهنگ و فرهيخته مي باشيم! :)))))))
پاشم اسفند دود کنم برا خودمون! :پي
---------
خخخخخخخخخخخخ! فاطمه! گفتم برا خودمون اسفند دود کنم ياد اون شبي افتادم که تازه اومده بوديد اهواز (همين سري آخر).
مادرجون گفت پاشو اسفند دود کن! هههههههههه لابد برا نوه جوناش گفته ديگه! :)))))
بعد من اسفنده رو دود کردم و يه چند دقيقه اي گذشت؛ يهو ديدم يه بوي سوختگي اي مياد! انگار که مثلاً سيمي چيزي داشته باشه بسوزه!
هي همه ي وسايل برقي رو بو کشيدم.. از کامي بگير تا پنکه تا لپ تاپ تا همههههههه چي! و نفهميدم بو از کجاست!
که يهو مامانت گفت خب دانشمند! خودت تازه اسفند دود کردي ديگهههههه! بوي اسفنده!
خو به من چه! اسفندم اسفنداي قديم! جديداً که بوي سيم سوخته مي دن! :)))