وبلاگ :
ترجمه ي زندگي
يادداشت :
:)
نظرات :
3
خصوصي ،
16
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
داود نجفي
سلام به به به سلامتي
ايشالله که برسه به اون بالا بالا ها
يادمه روز که به دنيا اومده بود را، خيلي گريه ميکرد
البته شما اون روز وبلاگ نداشتين و من اينها را حدس زدم
چون من خودم وقتي به دنيا اومدم يه نيم ساعت طول کشيد تا فهميدند من دارم ميخندم يا گريه ميکنم
دي:
آخرشم فهميدند من دارم ميخندم و دکترا و پرستارا گريه ميکنند
پاسخ
سلام
بله خب! چه عرض کنم! :))))))
والا اون روز که به دنيا اومده بود رو خودمم نديدم چون بنده در نقش يک محصل کوشا و درسخوان و اينا مونده بودم اهواز :))
البته چند روز بعدش اومدن اهواز ديدمش :)